سخنرانی به مناسبت سالروز میلاد امام حسن مجتبی (ع) ـ مسعود رجوی ـ قسمت دوم ـ دی۱۳۷۷

امام حسن مجتبی (ع ) گوهر برگزیده رسول خدا در آزمایشی سنگین تر از عاشورا

 

سخنرانی به مناسبت سالروز میلاد پیشوای انقلابی بذرافشان در تیره‌ترین زمان مسعود رجوی ـ نیمه رمضان (دیماه ۱۳۷۷) ـ قسمت دوم


امام حسن مجتبی از این قبلتر در همه  جنگهای حضرت علی بخصوص جَمل و صفین میجنگید،

از جمله در جَمل در حالیکه هنوز کوفه دست دشمن بود

با عمار یاسر وارد کوفه شد، ۹ هزار تن رو برای جَمل شخصاً خودش بسیج کرد،

تسلیح کرد و به جنگ جَمل برد.

یعنی که امام حسن مجتبی ا ز هیچ تلاشی برای جنگ معاویه هیچگاه فروگذار نکرد.

سیستمی از جواسیس معاویه کاملاً بصورت حساب شده کاشته بود


در ارگانهای مختلف، در دستگاههای مختلف، از سالها پیش.

برای اینکه هر طور که شده نگذارد که حاکمیت در دست پیشوای انقلابی باقی بمونه.

معاویه همینطور یک  شبکه آخوندی بسیار گسترده مثل خمینی، در حقیقت باید بگیم

که خمینی این روشها رو از معاویه آموخته،

یک شبکه آخوندی بسیار گسترده دایر کرده بود برای تبلیغ به نفع خودش و

ضدتبلیغ علیه آل علی و امام حسن مجتبی از جمله تو بخشنامههای اون روزگار هست که هر....

دقت کنید، عین بخشنامه، «دقت کنید که هر روایتی که درباره فضیلت علی نقل شده

شما مانند آن را درباره خلفا جعل نمایید،


زیرا این کار برای من بهتر است و چشم مرا روشن میکند و خوشحالتر میگردم».

این شبکه آخوندی باید جعل روایت و حدیث میکرد.

این شبکه همچنین میباید در همه جا صبّ و لعن حضرت علی را پیش میبرد.

مثل همین امروز که خمینی از روز اول شعار «مرگ بر منافقین» رو «مرگ بر مجاهدین»

رو تحت این عنوان میخواست راه بیندازه، این روشها همون روشهاست.

۶۰_۷۰سال لعن حضرت علی در بالای منابر بوسیله همه آخوندها، آخوندهای شهر و ده رواج داشت

تا زمان عمربن عبدالعزیز تا سال۱۰۱ که معاویه این سیستم رو راه انداخته بود.

هیچ منبری، هیچ مراسمی، منهای این شعار، منهای صبّ و لعن حضرت علی، اصلا برگزار نمیشد.

عوامالناس بعضاً که خبر نداشتند چی به چی هست، اگر یک روز به صبّ و لعن حضرت علی مبادرت نمیکردند،

فکر میکردند یکی از مهمترین فرایض رو انجام ندادهاند.

خمینی این روشهای دجالانه رو از معاویه آموخته.


وقتی که حضرت امام حسن مجتبی  اعلامیه جنگی خودش رو علیه معاویه منتشر کرد،

این جواب نامهاش، جواب معاویه است، عیناً از روی متن میخونم: «نامة تو فرا‌ رسید و

آنچه را که دربارة محمد، فرستادة خدا، از فضیلت نوشتی بدانستم.

محمد در فضیلت بر تمام اولین و آخرین از کهنه و نو و کوچک و بزرگ پیش است»

_ معاویه استها!_«سوگند به‌خدا که محمد تبلیغ رسالت نمود و

ادای نصیحت کرد و مردم را راهنمایی نمود تا آنگاه خداوند مردم را از مهلکه برهانید و

کوردلان را نور بصیرت بخشید و

از نادانی و گمراهی بیرون برد و راه به ایشان نمود.‌ خداوند ‌او را جزای نیکو دهد.

بهتر از پاداش هر پیغمبری از امتش و رحمتهای خدا بر او باد در روزی که متولد گردید و

روزی که به رسالت برانگیخته شد و روزی که از دنیا برفت و روزی که زنده و مبعوث گردد».

در اطلاعیه بعدی، جوابیه بعدی: «حال من و تو در این روز حال ابوبکر است پس‌ از وفات پیامبر.

هرگاه می‌دانستم که تو رعیت را بهتر از من اداره می‌نمایی»

_ اشک تمساح برای مردم، مردم همیشه در صحنه، امت


همیشه در ‌صحنه_«هرگاه میدانستم که تو رعیت را بهتر از من اداره مینمایی و

بر این امت از من غمخوارتر و محافظه‌کارتری و سیاست تو از من بهتر و

بر گرد‌آوردن اموال و مکر و کید با دشمنان از من تواناتری تو را اجابت میکردم و

تو را شایسته می‌دیدم. لیکن می‌دانم که من بیشتر از تو ولایت کردهام و

نسبت به این امت تجربتم بیشتر است،

دستم از تو فزونتر است، بنابراین روا باشد که تو با من بیعت کنی و دعوت مرا اجابت نمایی،

اکنون در قید اطاعت من درآیی». وقاحت، وقاحتی است

بیحد و حصر، ارتجاع در برابر انقلاب، ببینید که چه دعویها میکند.

وقتی که بزرگمردانی مثل مالک اشتر رو با عسل مسموم میکرد


ادعایش تماما سراپا اسلامی بود، میگفت:

«انّ الله جنود منالعسل»! خدا یک سپاهیانی دارد از عسل. توی یک نامه دیگهاش مینویسد

که خدا مردی رو برانگیخت که حق علی رو کف دستش گذاشت.

این چنین مرتجعین اصیلترین حقایق هستی رو به لوث وجود خودشون آلوده میکنند.

اون شش ماه، شش ماهی بود که سراپا امام حسن مجتبی برای جنگ تلاش میکرد.

در قدم اول وقتی که از کوفه راه افتاد و در... به سمت شام میآمدند،

به سمت شمال و شمال غربی، وقتی در محلی به نام دیر عبدالرحمن فرود آمد

جمعاً تونسته بود ۴۰ هزار نفر رو آرایش جنگی بده.


۱۲ هزار نفر رو به فرماندهی عبیدالله ابن عباس که گفتیم فرستاد،

همون که با یک میلیون درهم فروخته شد، چهار هزار نفر هم برای استان انبار،

اون که با ۵۰۰هزاردرهم خودش رو فروخت.

و در این میان فرماندهی داشت به نام  قیس‌ابن سعد ابن عباده قهرمانی که هر چه معاویه تلاش کرد

که او ببرد یا فرو بریزد بیشتر و بیشتر ایستادگی کرد.

در اولین روز جنگ تفوق نسبی مال این طرف بود.

اما دسیسههای معاویه، تبلیغات معاویه و تجارت آدم که میکرد،

باعث تشنج در اردوی امام حسن مجتبی شد.


یکی از بخشنامههای اونزمان معاویه به همة حکام، به همة ایالات و ولایات، این بود

که همانا خداوند مردی از بندگانش را برانگیخت

که ناگهان بر تارک علی شمشیر فرو کفت و او را بکشت و

اصحابش را متفرق و پراکنده کرد. و این مقدمهای بود که جایزه کلانی قرار داد

برای هر کسی که بتونه امام حسن رو ترور بکنه.

یکی دیگه از کارهای معاویه قطع ارتباطات، دستگیری پیکها و

ارتباطات اون روزگار اردوی امام حسن مجتبی بود. یکی را هم فرستاد

با ۲۰هزار نفر که در مقابل قیس، قیس که... قهرمانی که گفتیم

از پهلوی دیگری وارد بشه و بجنگه. و بعد جنگ روانی تا بخواهید


مثلاً یکی از اطلاعیههاشون: «ای سپاه عراق  برای چی میجنگید؟

اینک عبیدالله بن عباس امیر شما با معاویه دست بیعت داد و

این هم پیشوای شما امام حسن مجتبی که با معاویه صلح کرد»

_ هنوز صلحی نشده بود_« حال خود را برای چه به کشتن میدهید؟» و

بعد دستهها و افراد بخصوصی رو هم مأمور کرده بود

برای جنگ روانی روی شخص خود قیس، هم تهدید و هم تطمیع. و قیس فقط جواب داد که

«لاوالله! لا تلقانی ابداً» هرگز من یکی را نمی‌توانی ملاقات کنی،


هرگز من رو نمیتونی ببینی، میخواست مثل قبلیها بکشدش به سمت خودش. «الاّ بینی و بینک الرمی»

هرگز من یکی را نمیتونی مگر این که بین ما نیزه باشه یا در سینه تو یا در گلوی من.

شیطان مجسم روزگار بود معاویه. بیخود نبود که حضرت‌علی گفته بود

که آهان این قرآنها را از سر‌نیزه‌ها بیندازید و سراپردة شیطان را بکوبید.

روح پلید شیطان در هر دوران مثل زمان ما که در خمینی مجسم بود


از قضا با تمسک به همان ظواهر و همان شعارها به ‌ظاهر اسلامی کار خودش رو پیش می‌بره. اما افسوس که در اون روزگار،

افرادی، قهرمانانی مانند قیس، اندک بودند در عصر بندگی،

در عصر جاهلیت. تردیدی نیست که اگر معدودی قهرمانان پایدار مثل قیس‌ رو امام حسن میداشت،

حتماً که در تعادل قوای عینی می‌توانست بر معاویه فائق بشه.

اما چنین چیزی نبود و شاید هم قرار نبود که باشه. چون پیشرفت و تعالی بشری جریانی است

آگاهانه و داوطلبانه. و سرانجام بخشنامة دیگر معاویه برای هر کس که امام حسن را بکشد،

۲۰۰ هزار درهم پول به ‌اضافة دختر خود معاویه. اونجا خواهرش رو گفت


که برای «زیاد» حجاب بردار و دعوی کن که پدرش رو میشناسی که

همانا پدر توست، یعنی اباسفیان، ابوسفیان. اینجا برای کسی که ترور کنه

حضرت حسن رو ۲۰۰هزار درهم باضافه دختر خودش.

این نامه خطاب به تمام اعیان و اشراف و رؤسای قبایل فرستاده شد. کار چنان شد

که حضرت ‌امام حسن مجتبی برای نماز خواندن هم باید جوشن و زره می‌پوشید و

در حین جنگ بایستی با محافظ نماز می‌گزارد.


یکبار هم بهش حمله کردند که مؤثر نشد، به پاش خورد و

روی تخت به سمت مدائن، همین مدائنی که اینجا هست بردند.

دوباره در مدائن امام حسن مجتبی شروع کرد به آزمایشی دیگر و تلاشی دیگر.

با سخنرانیهای روشنگر بسیار از جمله این که میگفت

«بعد‌ از من دیگه شما با چه‌کسی خواهید جنگید؟

باآن کس که کافر و ستمکار است و به ‌خدا و پیغمبر هرگز ایمان نیاورده است».

هر چی می‌گفت بابا  اصلاً مگه شما فکر میکنید معاویه مسلمانه؟

مگه شما اصلاً فکر میکنید این به ‌خدا و پیغمبر اعتقادی داره؟

یادتون هست یک زمان بحث میکردیم هم در فاز سیاسی و هم این سالهای اخیر، چون ارتجاع همون ارتجاعه،

که اصلاً مگر خمینی به ‌خدا و پیغمبر اعتقادی داره؟


اصلاً مگة مسألهاش اسلامه؟ مگه مسئلهاش خداست؟ دجال یعنی این! بسیار تلاش میکرد،

یکی دیگه از سخنرانیهایش است، که بگه بابا جنگ ما عادلانه است، جنگ ما تجاوزکارانه نیست،

جنگ ما به خاطر عنوان و مقام نیست بخاطر حکومت کردن نیست. یک پاراگراف از یک سخنرانی امام حسن رو میخونم:

«به ‌خدا سوگند امید و آرزوی من آن است که به ‌سپاسگزاری خداوند روز کنم و

از هر کس به ‌نصیحت و موعظه خلق بیشتر بکوشم و در سینه‌ام کینة هیچ مسلمانی نیست».

میگفت والله اگر به ‌خودم باشه ها من که نمیخوام بجنگم، نمیخوام که حاکمیت پیدا کنم.

«و بدانید که من در کار شما از خودتان بهتر نظر کنم و

مصالح شما را بهتر تشخیص ‌دهم. بنابراین فرمان مرا  مخالفت نکنید و راهم را برنگردانید»،

یعنی بیایید این خط رو با‌ هم برویم. این از یکی از سخنرانیهای مدائنه.


اما شرایط عینی، تعادل قوا، بسیار نارس‌تر از این بود که اجازة پیروزی داده بشه.

شاید هم که برای انقلابیون بزرگ، برای پیشوایان رهایی،

برای کسانی مثل حضرت امام حسن مجتبی و امام‌ حسین، پیروزی بسیار کوچکه.

رسالت بزرگ اونها این بوده که آتش رو در سیاهترین،

تاریکترین، ادوار و  اعصار برافروزند.  بذری بکارند و

تخمی را نشاء کنند که ۱۳۰۰، ۴۰۰سال بعد از خودشون شروع به رشد و بالندگی بکنه.

چون پیدا کردن یکی، یکی، فقط یکی، یک‌ مجاهد پاکباز و مقاوم،


کار بسیار بغرنجی بود. یافت می نشود. چطور می‌شد

در اون روزگار ده ‌تا بیست ‌تا صد ‌تا هزار تا یا هزارها گوهر بی‌بدیل پیدا کرد؟

هرگز ، که در اوج آگاهی، و در اوج پاکباختگی بدونند چکار دارند میکنند و

برای چی. مجذوب رفاه نشند، به قول امروز شما مسحور بورژوازی نشند، حساب نبرند.

با شرایط سخت انطباق آگاهانه و فعال بکنند. چقدر که مقتدایان و راهبران آرمانی و تاریخی ما در آن روزگاران بی ‌کس و تنها بودند،

فی‌الواقع غریب. و شاید هم که اوج عظمت در همینه و شاید هم که رسالتشون اصلاً همین بوده که از پیامبر اکرم پل بزنند،

حلقه وصلی باشند به‌ جانب امروز، به ‌جانب نسلهای ما و چیزی رو زنده نگه دارند.

 حالا معاویه یک طرف، در طرف دیگه بقایای خوارج باز مجدداً شروع کردند.


«این مرد به خدا کافر شده است»،

حرفهای امام حسن مجتبی  چیه، اینها هم از این طرف که آقا این کافره، این مشرکه،

این هم مثل باباش شده، مثل حضرت علی. در این بحبوحه بود

که آدمهای معاویه فرصت رو مغتنم شمردند یک ‌روز زدند

به ‌خیمة خود امام حسن مجتبی . تا اونجا پیش اومدند، غارت کردند و بردند.

حتی یک کسی ردای امام‌ حسن را از دوشش کشید و برد و

شاید اگر فداکاری عده‌یی از یاران اندک و جانبازش نبود،

همون جا می‌تونستند که ترورش بکنند.

معاویه میخواست چنین بگه که بدست لشگر خودش کشته شد.

فرق معاویه با یزید این بود.


با حواس بسیار جمع در مجموع چه در دمشق چه زمانی که خلیفهگری عامش بود

بر سراسر کشورهای اسلامی اون روزگار، ۴۰سال، از سال ۲۰هجری، 20سال در

شام از سال ۴۰ به بعد هم که سراسر دنیای اسلام، دقیقاً حواسش جمع بود

که چکار میکنه. در حالی که همه ‌نوع سرکوب و جنایت و اینها بود

اما ظواهر رو اینطور می‌ساخت و وسوسه می‌کرد. دجال بود.

خمینی از او به ارث برده. عمد داشت صحنه رو طوری ترتیب بده که

«خودشان خودشان را می‌کشند»!


عمد داشت صحنه رو طوری ترتیب بده که بگوید

بوسیله لشکر خودش کشته شد.کما‌ اینکه در موارد قبلی که آدمها رو میخرید

و میبرد و جنگ تبلیغاتی و سیاسی و جنگ روانی میکرد

همیشه طوری حرکت میکرد، طعمههاش رو طوری انتخاب میکرد

که از منفعت مضاعف برخوردار بشه، دوبله بخوره،

یکی خود اون دستاورش که یارو رو آورده بود و

بعد خود اون رو بکار بگیره علیه نیروی انقلاب،


علیه خود امام حسن مجتبی . در هرحال امام حسن راه مدائن رو ادامه داد.

از نقطهای به نام سابات هنوز بیرون نرفته بود

که یکی دیگر از عوامل معاویه از کمینگاه جست و با شعار

«الله اکبر، معاویه رهبر» خنجر رو به روی  امام حسن گرفت و

گفت ای حسن پدرت مشرک شد، تو هم مشرک شدی.

امام حسن مجتبی  شدیداً مجروح و مهاجم هم در دم کشته شد.

امام حسن مجتبی  رو بر تختی نشاندند،


و برانکاری و مجروح به مدائن بردند. مجدداً در اونجا در سخنرانی با لشکریان خودش سوگند خورد

که از مقابله با لشکر شام، ارتجاع اموی، روی برنتافتیم.

لیکن در میدان کار‌زار و رزم با دشمن میبایستی با نیروی صبر و شکیب و سلامت روان گام برداریم و

بعد برآشفت که این چه ‌وضعی است

که هنوز برخی بر کشتگان صفّین و نهروان گریه می‌کنند، این چه خبره؟!

آن‌کس که بگرید و به‌کار جنگ برنخیزد وامانده و شکست‌خورده را ماند!

ببینید وضع چه خبره که  هنوز عدهای از عوامالناس بر کشتههای صِفین و جَمل، بغرنج بود،

چون میدیدند خب، این هم میگه اسلام اون هم میگه اسلام،


در روزگار ما هم  بغرنج بود. اگر این خون رو نمیدادید در برابر خمینی خب،

خمینی امامه دیگه. در ۸۰سالگی هم به‌ سلطنت مطلقه فقیه رسیده. پس عمرش رو کرده،

پس پیریست ۸۰ساله، مرجع تقلید، رهبر مستضعفان، ضدامپریالیست.

حالا  می‌بینیم یکی به یکی خط‌امامیهای در گِل ‌مانده چطور میآیند

شعارهای قبلی خودشان رو  پس میگیرند بر

سر گروگانگیری که آقا ما کی گفتیم که رابطه با آمریکا نباید باشد؟!


چه خبره خب، میتونه باشه. حالا میآن میگن اِه،

جناح غالب، جناح غالب رژیم، شعار علیه آمریکا رو سرپوشی کرده

برای مطامع خودش، برای هدفهای سیاسی خودش. عجب، از کی فهمیدید؟

سرپوشی کرده برای ممانعت از قانونگرایی و آزادی. کشف جدیدی است.


مطالب مرتبط


مسعودرجوی- رمضان۱۳۹۲- قسمت اول

میلاد خجسته پیشوای عقیدتی مجاهدان، پرچمدار تاریخی «هیهات منّاالذله» حسین بن‌علی علیه‌السلام مبارک‌باد

 

لطفا به اشتراک بگذارید: