ایمان به راه و آرمانش و به بار نشستن کارزار دادخواهی ـ قلبها، واژهها و پیوندها
قلبها، واژهها و پیوندها ـ ایمان به راه و آرمانش و به بار نشستن کارزار دادخواهی
نگاهی به نامههای دریافتی از کانونهای شورشی
حمید اسدیان [با نام مستعار کاظم مصطفوی] مجاهد و مبارزی والامقام، شاعری با انبوه استعارههای فلسفی، قصهنویسی با درآمیختن رئالیسم و سوررئالیسم، نمایشنامهنویسی مکاشفهگر در شناساندن زندان و زندانی در عهد ایلغار قتلعامگر و نویسندهیی متعهد به آرمان آزادی، در بهت ناگهانی آنان که سالیان سال با فضیلتهای انسانیاش همسفر بودند، درگذشت.
«سفرت بهخیر، اما
ز فراق آدمی... آه... دل عالمی بسوزی
گل و سنگ و برگ را بین، به فغان و هایهایی».
هر آن کس که حتی هفتهیی در مصاحبت و سلوکش بود، حمید را بزرگوار یافت و بافضیلت. و همینش، ترجمان تمام شعرها و قصههایش. تمام هنر هنرمند، هوشیاری در نگهداشت ارزشهای انسانی آثارش و جاری کردن جویبار و رود آنها در پندار و کردار و گفتارش است.
حمید اسدیان این بزرگواری و فضیلت را عاشقانه زیست. تنها برگی از این عاشقانه، گویای شناسنامهٔ سلوک اوست: «من کوچکم / کوچک / و جهان / چه ابر سهمگینیست / ـ بیسایه و بیباران ـ / وقتی چشم / خشک و / دست / تکیده / و هیچکس برای هیجکس / نمیگرید».
حمید اسدیان در کار تحقیق نسل جانباختگان و شهیدان راه آزادی، عمری با آنان از اتاقهای شکنجه، از «دار»ها، میدانهای تیرباران، سالنهای قتلعام، خاوران و گورستانهای بینام و مهجور گذشت و مقالهها و کتابها نگاشت. بارها نوشت و گفت: «با این شهیدان میخوابم، با آنها بیدار میشوم، با آنها کتاب میخوانم، با آنها شعر شکار میکنم. با مرگ، راه میروم و با مرگ، حرف میزنم».
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهای است که در آسمان گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
مطالب مرتبط
صدای ایران و ایرانی برای پایان دادن به دیکتاتوری ولایت فقیه ـ قلبها، واژه ها و پیوندها
نامهٔ گزارشگران؛ نقطه عطفی در پیشرفت کارزار دادخواهی