خوانشی نو از انقلاب مشروطیت شماره ۳۱

 

در شرح تاریخ مشروطه به سرفصل توپباران مجلس رسیدیم. دیدیم که در نیمروز خونین دوم تیرماه 1287، پس از مقاومتی کوتاه اما دلاورانه و خونین، مجلس به زانو درآمد و استبداد مطلقهٌ سلطنتی با حمایت مستقیم استبداد روسیة تزاری، بار دیگر سلطه یافت. ازآنجا که در سرفصل شروع مقاومت مجاهدان انقلاب مشروطه هستیم، پیش از ادامة شرح تاریخ، ببینیم درس این سرفصل چیست؟


تجربة مشروطه. علی معصومی(ص20 و 21): «پیام بمباران مجلس توسط استبداد متکی به استعمار روس، در یک کلام این بود که با مبارزات رفرمیستی پایههای اساسی طبقة فرمانروا منهدم نمیشود. مبارزات رفرمیستی ممکن است طبقة مسلط خودکامه را وادار به عقبنشینی کند. اما نمیتواند آنرا به زانو در بیاورد.

قلع و قمع مشروطه خواهان در واقعة بمباران مجلس، مثل همة سرفصلهای شکست مبارزات رفرمیستی در تاریخ، ضربهپذیری مبارزات رفرمیستی را نشان میدهد. در برابر مستبد خودکامهای که به استبداد تزاری هم متکی هست، با حربة پند و موعظه و مظلومنمایی نمیشود ایستادگی کرد».مقابلة مشروطه خواهان در اطراف مجلس در روز دوم تیرسال1287 بیش از چهارساعت به طول نیانجامید. اغلب سران مجلس به اسارت درآمدند. دویست تن از مجاهدان مشروطه خواه شهید و مجروح شدند. برخی سران کمیتة انقلاب دستگیر و شکنجه شده به شهادت رسانده شدند. استبداد با حمایت استبداد فئودالی روسیه مجددا بازگشت و محمدعلیشاه ، رعب و وحشت و حکومت نظامی را بر تهران حاکم کرد.ساده اندیشی سران تاریخ مشروطة ایران.

احمدکسروی ص669: 


«مردمی که از سه سال باز به جنبش آزادیخواهی برخاسته و آوازة شورش به سراسر جهان انداخته، و نمایندگان آن در مجلس خطابه میخواندند که ما پیمان با خون بستهایم، و روزنامههایش آن بیباکیها را مینمودند، در برابر چند هزار قزاق و سرباز از پا افتاد و رنجهای سه ساله را در چهارساعت بیهوده گردانید.»علت شکست جنبش و حاکم شدن استبداد در این مرحله چه بود؟ پاسخ اینست که یک مبارزه ی انقلابی در درجة اول به مبارزانی با بینش انقلابی و دارای خط مشی انقلابی نیاز دارد که با تحلیل عمیق و دقیق دشمن، راه شکست او را تشخیص داده باشند و در برابر فریبکاریهای دشمن، دچار ساده اندیشی و ساده انگاری نگردند. اصلیترین علت شکست جنبش مشروطه در مرحلة نخستش، این بود که سطح رهبری بورژوازی نوپا و سران مجلس پایین تر از آن بود که خط مشی صحیح را برای مقابله با استبداد بکار بگیرد. و در نتیجه با تظلم و مذاکرات سازشکارانه با مستبد میخواستند کارشان را پیش ببرند. به این ترتیب، استبداد که در مرحلة اول عقب نشینی کرده و به امضای فرمان مشروطه تن داده بود، اینک مجددا بر ایران مسلط گردید.

محمدعلیشاه،


این مستبد خونریز، با سفاکی بسیار دست مزدوران خود را به قلع و قمع آزادیخواهان باز کرد و همدستان مرتجعش، به سردستگی شیخ فضلالله نوری، در هر گوشه وکنار کشور به کشتار، آزار و زجر مشروطه خواهان پرداختند. سایة شوم استبداد و ارتجاع دوباره میهن ما را در تیرگی فرو برد.شهیدان راه آزادی بعد از پرداختن به درس تاریخی بمباران مجلس، از آنجا که در این ضربه به پیکر جنبش مشروطه خواهی، بسیاری از سران کمیتة انقلاب و آزادیخواهان پرشور دستگیر و شکنجه شده و به شهادت رسیدند، لازم است که از چهرههای مقاوم جنبش آزادیخواهی که بعد از توپ باران مجلس، در راه آزادی به شهادت رسیدند. یاد کنیم.پس از توپ باران مجلس توسط لیاخوف، ملکالمتکلین و میرزاجهانگیرخان شیرازی مدیر روزنامة صور اسرافیل در پارک امین الدوله توسط قوای قزاق دستگیر شده به باغشاه منتقل شدند.

خواهی که دادت بر درد، صد سلسله بیداد را منت مکش گردن بنه، زنجیر استبداد را.شخصیت نامدار و مبارز پرشوری که در فردای به توپ بستن مجلس و شروع استبداد صغیر دستگیر و با پافشاری و اصرار محمدعلیشاه به شهادت رسانده شد ملک‌المتکلمین بود. کسی که محمدعلیشاه پیش از به توپ بستن مجلس، تسلیم او و هفت تن دیگر را از مجلس و انجمنها خواسته بود. نصرالله بهشتی ملقب به ملک المتکلمین، از اولین اعضای انجمن ملی و کمیتة انقلاب بود. ملکالمتکلمین همچنین خطیب پرشوری بود که در تمامی صحنههای تعیین کنندة جنبش، با سخنرانیهای خود شور ضد استبدادی را درمردم بر می‌انگیخت و تودهها را علیه محمدعلیشاه و مرتجعان همدستش به جنبش میخواند.ملکالمتلکمین اگر نگوییم رهبری کمیتة سرّی انقلاب را داشت یکی از رهبران اصلی آن بود.

او با همکاری یارانش در این کمیته، فعالیت انجمنها و مجلس را علیه استبداد هدایت میکرد. در حقیقت اینها سران حقیقی و سازش ناپذیر جنبش مشروطه در دور اولش یعنی تا توپ باران مجلس بودند. محمدعلیشاه، هم دقیقا همین ها را دشمن اصلی خودش میدانست و به همین دلیل هم با توپ باران مجلس، سریعا دستور دستگیری و به شهادت رساندنشان را داد. درحالی که دیگران را به تبعید فرستاد.توجیه کشتارانجمنهای سری درانقلاب مشروطیت: ص125 و 154:

«در ملاقاتی که بین چرچیل، دبیر شرقی سفارت انگلیس و محمدعلیشاه روی داد، شاه آشکارا گفت با مجلس کینه و عداوتی ندارد و آنچه که میکند مستقیما متوجه انجمنهای سرکش برهم زنندة صلح است. حقیقتا هم درآن روزها انجمنهای مخفی و علنی بودند که نقش رهبری مبارزان و انقلابیون را برعهده داشتند.» ملک‌المتکلمین در مجالس و تحصنهای گوناگونِ انجمنها و در تجمعهای مردم به صراحت از آزادی و عدالت، و همینطور از فساد محمدعلیشاه سخن می‌گفت و به آخوندهای مرتجع و عمال حکومت سخت می‌تاخت تا جائیکه بارها آخوندهای مشروعهچی، حکم به فساد عقیدة او دادند.

ای مرغ سحر چو این شب تار، بگذار ز سر سیاهکاری، وز نفخهٴ روح بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری یادآر ز شمع مرده یادآریکی دیگر از اعضای کمیتة انقلاب، که جزو هشت تنی بود که محمدعلیشاه پیش از توپ باران مجلس، تسلیمش را از مجلس خواسته بود میرزا جهانگیرخان شیرازی مدیر روزنامة صور اسرافیل بود.شیپور بیداریمیرزاجهانگیرخان، علاوه بر فعالیتهاش در کمیتة انقلاب، مدیریت ارگان بیدارکننده و بسیج کنندة انقلاب یعنی روزنامة صور اسرافیل را هم داشت. با شهرت پیدا کردن صور اسرافیل، بتدریج به خود میرزا جهانگیرخان، لقب صوراسرافیل داده بودند.

میرزا جهانگیرخان در روزنامة صوراسرافیل، درباریان فاسد و خیانتکار را افشا می‌کرد و نقش مهمی در روشن کردن اذهان عمومی مردم نسبت به بند و بستهای پشت پردة استبداد و ارتجاع داشت.سر لوحة روزنامه صوراسرافیل عبارت بود از فرشتة آزادی که در صورِ برخاستن و بیداری می‌دمد و گروهی انبوه او را به همدیگر نشان می‌دهند. او این روزنامه را با کمک میرزاقاسم خان تبریزی و علیاکبر خان دهخدا منتشر می‌کرد و انگیزة خودش را از انتشار آن در صور اسرافیل نوشته بود:روزنامة صور اسرافیل: «در تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستائیان و ضعفا و فقرا و مظلومین امیدواریم تا آخرین نفس ثابت قدم باشیم.»میرزاجهانگیرخان شیرازی در مقالهای باعنوان «مسئولیت قلم» میزان پایبندی خود و یارانش را به رسالت و مسئولیتشان در رهبری جنبش مشروطه نشان داد.مسئولیت قلمروزنامة صور اسرافیل. مسئولیت قلم: به قلم میرزا جهانگیری خان شیرازی: «قلم روی کاغذ گذاشتم درحالی که نفوس یک مملکت و روح یک ملت با هزاران چشم، ناظرِ اعمال من شدند.

استقبال بیست کرور مخلوق از من حسن ادای وظیفه می‌خواست و سعادت ملت را از غیرت من می‌طلبید. تاریخ هم که رئیس هیات تفتیش عالم و ثَبّاتِ اعمال ابنای دهر است. این مفتش بسیار بزرگ و مهیب هم بنای نظارت در اعمال ما گذاشت و قبول مسئولیت را در مقابل خود به من تکلیف نمود. باری بعد از تأمل زیاد و رجوع به قوای خود که آیا ادای این تکالیف و از بوتهٌ استنطاقات صاف در آمدن از عهدهٌ من ساخته است یانه؟

بالاخره همه این مسئولیتها را با دل و جان پذیرفتیم و توکل به خدای مستعان کرده و او را به قلم قسم داده، یاری جسته، دست به کارزدم و قلم روی کاغذ گذاشتم. در این بین پس از همهٌ این ملاحظات و خلاصی از دست این همه مفتشین باز یکی بازوی مرا گرفت و نگاه داشت. برگشتم دیدم یک دیو سیاه گندهٌ مهیبی است که می‌گوید اسمم ادارهٌ پوسیدهٌ انطباعات است و من هم در این کار دخالت دارم… نظر به بالا کردم دیدم جلو چشم من به خط برجستهٌ هلالی نوشته شده. نظر برزمین افکندم دیدم همهٌ بسیط خاک ایران پراست از خطوط و نقوش جلیّ که آن خطوط با ثلث و نستعلیق و نسخ و غباری، لفظ مشروطیت را تکرار می‌کند. لهذا به یاری قوت قلب حاصله از این مناظر یک مشت به سینهٌ آن دیو زده، عقب راندم و آیهٌ یریدون لیطفئوا نورالله الی آخر را خواندم ... قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمی‌توان اسیر سلاسل و اغلال یک ادارهٌ مستبده کرد.

و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدین و ظالمین نمود.»علاوه بر ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیر خان شیرازی، برخی از آزادیخواهان همچون سلطان العلمای خراسانی، مدیر روزنامه روح‌القدُس و قاضی ارداقی نیز در باغ شاه به بند کشیده شده بودند. قزاقان خونریز ، رجّالگان استبداد و اوباشان قمه به دست ارتجاع، این آزادیخواهان پایدار را مورد شکنجه وآزار شدید قرار دادند.در همه دیر مغان نیست چو من شیداییخرقه جایی گرو باده و دفتر جایی شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ورنه پروانه ندارد ز سخن پروایی

‍پایداری آزادگان و ستم استبدادشرح جانگذاز روز دستگیری و چگونگی به شهادت رساندن میرزاجهانگیرخان و ملکالمتکلمین را یکی از به زنجیر کشیده شدگان باغشاه، که جوانی بنام میرزا علی اکبرخان ارداقی، برادر قاضی ارداقی قزوینی بود برای ثبت در سینة تاریخ نوشته است: تاریخ مشروطة ایران. احمدکسروی ص649: و 660: « سید حسن مدیر حبلالمتین …ما را برداشته بخانة خود برد.

… چیزی نگذشت که ناگهان هیاهویی در بیرون برخاست، و آگاهی آوردند که قزاقان گرد خانه را فراگرفتهاند. برادرم و ملک و میرزاجهانگیر هرسه گفتند: قزاقان برای گرفتن ما آمدهاند. روا نیست بخانه بریزند و دست و پای زنان و بچگان را بلرزانند. این گفته همگی برخاستند و با پای خود از خانه بیرون شتافتند. سرکردة قزاقان … دستور داد هریکی را یک قزاق به ترک اسب خود برگیرد. بدینسان ما را به قزاقخانه رسانیدند. قزاقان همین که ما را دیدند با شوشکههای آخته بر سر آن سه تن تاختند.سرکردگان قزاقان داد زدند: « اینها را اعلیحضرت خواسته باید به باغ شاه ببریم.»

… چون به جلو باغشاه رسیدیم یکی از سربازان سیلاخوری با قمه، زخمی بر پیشانی برادرم زدکه خون او روان گردید. در باغشاه ما را به چادری رسانیدند …شب چهارشنبه را با آن سختی به پایان رساندیم بامدادان از خواب برخاستیم و قزاقان هر هشت تن را که به یک زنجیر بسته بودند، بیرون می بردند، و چون آنان را بر میگردانیدند هشت تن دیگری را می بردند، و چون اندکی گذشت دو تن فراش برای بردن ملک و میرزا جهانگیر خان آمدند، و ایشان را از قطار بیرون آورده بگردن هر یکی زنجیر دستی (شکاری) زده گفتند برخیزید بیایید، گویا هر دو دانستند که برای کشتن میبرندشان، ملک دم در با آواز دلکش و بلند خود این شعر راخواند، ما بارگه دادیم این رفت ستم برما بر بارگه عُدوان آیا چه رسد خِذلان این را خوانده پا از در بیرون گذاشت ماهمگی اندوهگین گردیدیم و این اندوه چند برابر شد هنگامیکه دیدیم آن دو فراش زنجیرهایی را که بگردن ملک و میرزا جهانگیر خان زده و ایشان را برده بودند برگردانیده در جلو اطاق بروی دیگر زنجیرها انداختند و ما بیگمان شدیم که کار آنان به پایان رسیده.»

می‌گویند آن هنگام که طناب را برگردن میرزاجهانگیرخان شیرازی انداخته بودند گفته بود زنده باد مشروطه و سپس رو به سوی زمینی که بر آن ایستاده بود کرد وگفت: ای خاک ما برای حفظ تو کشته شدیم. شرح چگونگی به شهادت رساندن این دو مبارز بزرگ مشروطه را مامونتوف روسی نیز نوشته است: تاریخ مشروطة ایران. احمدکسروی ص649: و 660: مامونتوف نیز مینویسد:

« سرگذشت این دو تن بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداخته از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و اینزمان دژخیم سومی خنجر به دلهای ایشان فروکرد.»یکی از یاران میرزا جهانگیرخان در آ نزمان، میرزا علی‌اکبرخان دهخدا بود که پس از بمباران مجلس با جمعی از آزایخواهان به اروپا تبعید شد، و در دیار غربت به یاد رفیق شهیدش، روزنامة صوراسرافیل را مجدداً منتشر کرد . شادروان دهخدا در نخستین شمارة بعد از شهادت میرزا جهانگیرخان، شعری را در رثای او سرود و به چاپ رساند.

ای مرغ سحر چو این شب تار بگذاشت ز سر سیاهکاری وز نفخة روح بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری بگشود گره ز زلف زرتار محبوبة نیلگون عماری یزدان به کمال شد پدیدار و اهریمن زشت خو حصاری یاد آر ز شمع مرده یاد آر بسیاری از مشروطهخواهان اصیل و سازشناپذیر در صحنة جنگ در میدان بهارستان شهید شدند و برخی دیگر را نیز درخانههایشان و در نقاط مختلف کشتند.اما در میان مشروطهخواهان به زنجیر کشیده شده در باغشاه، چهرههایی از سران اصیل و پایدار جنبش دیده میشوند که زجر و شکنجة بسیار دیدند و برخی از آنها به وضع فجیعی به شهادت رسیدند. از میرزاعلیاکبرخان نقل شده است که روز پنج شنبه سوم تیرماه از اسیران عکس بر داشتند!. صبح همین امروز میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک المتکلمین را در پیش خود محمد علی شاه با طناب خفه کردند، به همین خاطر آندو در بین افراد این عکس نیستند، در عکس شخص نمرة 1، قاضی ارداقی است که او را چند روز بعد در باغ‌شاه توسط دژخیمان شاه به شهادت رساندند.حیات یحیی: ص 340: نوشتة یحیی دولت آبادی:

«در میان این جمع نظر بدی که درباریان به قاضی قزوینی دارند به دیگران ندارند.… شاه اشخاصی را که در کار کشف نشدن قضیة بمب(اندازی به شاه) و شناخته نشدن مرتکبین آن دخالت داشتهاند دشمنان حقیقی خود میشناسد وقاضی قزوینی از افراد مُبَرَّز آن است.

… که در مقصّری همدوش ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان بوده.»نمرة 2 ، سلطان‌العلمای خراسانی مدیر روزنامه روح‌القدس است. هم او که تند و تیز محمدعلیشاه را رسوا میکرد. به جرم حقیقتها که به ضد شاه نوشت شکنجه‌ش کردند بعد هم در چاهی انداخته و او را با درد و رنج فراوان به شهادت رساندند.باقی، اینها بودند: نمرة 3میرزا حسن، نوکر آقا بالا خان سردار نمرة 4شیخ ابراهیم ، پسر عموی روح القدس5آقا مجید سیگار فروش6آقا علی سرباز7شریف صحاف8میرزا محمد علیخان مدیر روزنامه ترقی9مشهدی باقر تبریزی10حشمت نظام11شاهزاده ناصر الممالک12میرزا علی اکبرخان معتمد دیوان13میرزا محمدعلی پسر حاجی ملک المتکلمین، که چند روز پس از شهادت پدرش او را آزاد کردند14نایب باقر خان15میرزا داوود خان: میرزا داوود خان را هم در ردة ملکالمتکلمین از او کینه داشتند. چرا که از بزرگان مشروطهخواهی بود.میرزاداوود خان ادیبالسلطنه، از اعضای کمیتة شانزده نفرة انقلاب بود که از ابتدای جنبش، در رهبری مشروطه خواهان نقش داشت. 16یحیی میرزا، شاهزاده یحیی میرزا از آزادیخواهان بود که کسوت ملایی پوشید که از دست قزاقان فرار کند. او ملا نبود.حیات یحیی: ص 138: نوشتة یحیی دولت آبادی: « یک شب در بهارستان مردم برضد امینالسلطان سخت هیجان مینمایند، شاهزاده یحیی میرزا که جوانی غیور و وطن خواه است از تندروان میرود بالای بلندی و میگوید: ای ملت تمام خرابی کار شما از میرزا علیاصغرخان امینالسلطان است.اگر مشروطه و آزادی میخواهید باید دفع شر او را بنمایید.»شاهزاده یحیی میرزا از جمله هشت تنی بود که محمدعلیشاه قبل از توپ باران مجلس تسلیم آنها را خواسته بود.17میرزا بزرگ تبریزی18شیخ ابراهیم طالقانی19حاجی خان خیاط20علی بیک، نوکر مستشارالدوله21حاجی محمدتقی بنکدار22میرزا علی اکبر خان برادر قاضی راوی واقعه باغشاه
غرورانگیزترین خاطره از صحنة شکنجة زنجیریان باغشاه، که گوشهای از درد و رنج و مقاومت مشروطهخواهان، را بعد از توپ باران مجلس نشان میدهد

خاطرهایست که میرزا علی اکبر ارداقی از شبهایی که در کنار زنجیریان باغشاه بوده، نوشته است. از این گزارش شرح مقاومت آزادیخواه پرشور، شاهزاده یحیی میرزا را بخوانید:میرزاعلیاکبرخان:« در این شب یحیی میرزا حالی نشان داد که همه را به شگفت انداخت ، او پوست سفید و چهره گشاده و زیبایی میداشت و رفتارش زیباتر از آن میبود، از روزیکه نزد ما آمده یگانه مایة دل آسودگی ما، سخنان او بود که پندها سروده و داستانها رانده، آن سختی ها را بر ما آسان می گردانید. سردسته پاسبانان ما سلطان باقر نامی بود که شکنجه را هم او میداد ، شبی بشیوة همیشگی بعد از شکنجة مدیر روح القدس چند شلاقی بر سر و روی یحیی میرزا نواخت، یحیی میرزا خم به ابرو نیاورد، سلطان باقر پاسبان بر آشفته، قدری واپس رفت پاهای خود را گشادتر گذاشته که این خود میرساند کتک فراوانی به او خواهد زد، یحیی میرزا بآرامی سرخود را از زیر زنجیر پیچانیده رو بدیوارکرد و پشت خود بدم شلاق داد، باقر خان تا شصت هفتاد شلاق پیاپی نواخت، ما بیگمان بودیم که از خود رفت ، ولی همینکه باقرخان از در بیرون رفت، یحیی میرزا رو بر گردانیده باچهره گشاده و آرامی گفت،« رفت آن نامرد؟»

ما را از اینحال شگفتی گرفت، و این شکیبایی و آرامی او مایه دلداری همگی شده، نیمی از اندوه ما کاسته گردید، سپس هم، لب بسخن بازکرده ، داستانهایی از رنج و فداکاری آزادیخواهان فرانسه سرود و با این رفتار و گفتار خود آب بر آتش دلها ریخت. درباره یحیی میرزا ، محمد علیمیرزا اندیشة دیگری میداشته، ولی حشمت الدوله از او هواداری می نمود، این بود پس از رهایی بگمرک آستارا فرستادندش و از آسیبهایی که دیده بود جان بدر نبرده ، پس از زمانی درگذشت،»سید جمال واعظ:سیدجمال واعظ که او هم یکی از سران کمیتة انقلاب و یکی از خطبای آزادة تهران بود اگرچه از چنگ مزدوران محمدعلیشاه گریخت و به همدان رفت، اما سرانجام نیز به دستور محمدعلی‌شاه در زندان بروجرد به شهادت رسید. حیات یحیی: ص 138: نوشتة یحیی دولت آبادی: «مخصوصا سید(جمال) طرف بغض شدید روحانیان درباری است و هرچه بتوانند شاه را در اعدام او بنام فساد عقیده تشویق مینمایند…معلوم میشود سید در همدان است، قوة استبدادی دربار و کارکنان روس و روحانیان درباری همه دست بدست میدهد که سید اعدام گردد …امیرافخم سید را … به بروجرد میبرد و شبانه طناب به گردن او بسته و با عذاب شدید بقتل میرساند.با تسلط استبداد بر آزادیخواهان در تهران، بساط خودکامگی در سراسر ایران دوباره برپا شد. تاریخ مشروطة ایران. احمدکسروی ص673: «در شهرها حکمرانان دست گشادند و انجمنها را بستند و قانون را از میان برداشتند. به آزادیخواهان آزارها رسانیدند دوباره چوب و فلک را بکار انداختند، دستگاه خودکامگی در چیدند.»از اینجا، در سکوت سرد و غمگین ناشی از بازگشت استبداد، یک پرسش در سراسر ایران بر لبان همه و درچشمهای همگان بود. آیا شعلة آزادیخواهی دوباره سرخواهد کشید؟ از کجا وچگونه. پاسخ این پرسش را در شمارة آینده خواهید یافت.
لطفا به اشتراک بگذارید: