This browser does not support the video element.

فردای ما – ۲۲ آذر ۱۳۹۶ بی پرده - رابطه خمینی با مجاهدین از ابتدا به چه صورت بود ؟

فردای ما – ۲۲ آذر۱۳۹۶ سلام، ما در این سلسله برنامه فوکوس مان روی رابطه خمینی و مجاهدین بردیم و میخواستیم ببینیم که خمینی و مجاهدین از ابتدا با هم دوست بودند؟ متحد بودند؟ یا نه با هم دشمن بودند؟ و خلاصه اینکه این رابطه چطور بوده. در دو برنامه گذشته مواضع خمینی قبل از انقلاب و در بدو انقلاب نسبت به مجاهدین را بررسی کردیم. تا اینجا دیدیم که هر دو طرف خیلی زود متوجه شدند که به لحاظ آرمانی با همدیگر فاصله نوری دارند و هیچ فصل مشترکی بین شان نیست. اما خمینی که به درد قدرت طلبی مفرط دچار بود در آستانه انقلاب میخواست از محبوبیت مجاهدین به نوعی استفاده کند و با جذب آنها پایه های حکومتش را محکم تر کند.

ولی در قسمت قبل دیدیم که اولین ملاقات بین مسعود رجوی و خمینی خیلی خوب پیش نرفت. و بدلیل سرپیچی مسعود رجوی از اجرای خواسته خمینی که گفته بود مارکسیست ها را محکوم کنید. خمینی هم خیلی زود بلند شد رفت. حالا آیا بعدش خمینی هنوز دنبال جذب مجاهدین بود؟

بله از آنجایی که خمینی هنوز دولت موقتش را هم اعلام نکرده بود. همان روز باز احمد خمینی را فرستاد دنبال رهبر مجاهدین تا یکبار دیگر شرایطش را به مجاهدین ابلاغ کند.

احمد شروع کرد به تلفن کردن. نمیشه امکان نداره این مهمترین سرنوشت سازه.. باید بیایم امشب ملاقات. حالا این رفته با باباش صحبت کرده باباش هم گفته برو اینها رو بگو که من بهش گفتم خیلی خب.. چون اصرار داشت. من گفتم که تو بیا سر سه راه امین الحضور وایستا من بیام ببرمت. ... سوار ماشینش کردم بردمش.. اینا همون جا تو خیابون ایران بود ... منزل مرحوم حاج احمدآقای طهماسبی. بردمش اونجا برادر مسعود از قبل رفته بود. از ساعت ۸ شب تا ۴ و نیم صبح احمد زار میزد. میدونی چی میگفت. میگفت آقای رجوی ما رو از دست این اخوندا و از دست اینهایی که از خارج اومدن نجات بده. آخه طرف کاره یی نیست. اشاره اش به بنی صدر و قطب زاده و یزدی بود. میگفت اینا تو خارج دستی تو کار نداشتن تو تو زندان بودی. بچه های شما شهید شدن . ما چرا باید اینا رو وزیر و وکیل بکنیم. گفت بهشتی چیکار کرده. از برادر مسعود سوال میکرد. بازرگان مگه چیکار کرده؟ مگه بازرگان آزاد شد از زندان نرفت دنبال کسب و کارش.. عین اینارو گفت.

گفت فکر نکنید بهشتی قدرتمنده.. میگفت باور کنید شما لب تر کنید آقای رجوی ۲میلیون نفر میان تو خیابون. میخوام بگم که دنبال چی بود........ دیگه نمی فهمید که ما بحثمون سیاسی نیست. قبل از حاکمیت ما یک هدف داریم. آزادی خلق

گفتش این پدر از تو چی خواسته. یه جمله خواسته دیگه . حالا عمل نکن .. باورکن..

گفت دو چیز من از تون میخوام . یکی اینکه هی به این نگید زعیم زعمیم. مثل همه میگن امام. شما هم امام بگید. زعیم چیه. که ما روی اینش حرفی نداشتیم. بالاخره وقتی مردم این مشروعیت سیاسی داره حالا هر چی بگن. ولی ما اونکه برامون مهم بود. اون آزادی بود اون ارمان مون بود. اونجا ایستادیم.

برادر مسعود بهش گفت ببین ما تمام سازمان مون از ابتدا که تاسیس شد یک هدف داشت ازادی و لاغیر. محمد حنیف شهید شد برای این. اینا ایستادن این شهدامون این دادگاهمون. ما چی می خواستیم اصلا برای چی با شاه جنگیدیم. ما قدرت نمیخواستیم. ما ضد دیکتاتوری بودیم. حالا بیام اینا رو پس بگیرم دوباره بیام دیکتاتوری؟

پس تا اینجا روشن میشود که خمینی برای استفاده از نام و محبوبیت مجاهدین حاضر بود که به آنها پست و مقام بدهد. ولی در مقابل از آنها میخواست که در نقشه های او برای سرکوب مارکسیستها و دیگر گروه های انقلابی همکاری کنند که مجاهدین اینکاره نبودند.

دولی بااینحال مجاهدین آنزمان خمینی را رهبر انقلاب و امام خطاب میکردند. پس این دلیلش چی بود؟ آیا مجاهدین خمینی را بعنوان رهبر انقلاب قبول داشتند؟

د خب شکی نیست که خمینی در آنزمان دیگر رهبری انقلاب را سرقت کرده بود و اکثریت مردم او را بعنوان رهبر انقلاب میشناختن. بالاخره خمینی در اون مقطع و در شرایطی که هنوز ماهیت خمینی برای مردم شناخته نشده بود، یک حمایت اجتماعی داشت بدلیل استقبال گسترده یی که در بدو ورودش به ایران شد که این یک قدرت سیاسی به او می داد ، چون هم در داخل و هم در خارج توانسته بود خودش را بعنوان آلترناتیو شاه جا بیندازد. روی این هم در آن زمان کسی حرفی نداشت. اما به لحاظ اعتقادی و برداشتهای ارتجاعی خمینی از اسلام مطلقا خمینی مشروعیتی نداشت. مجاهدین هم از قبل شناختی نسبت به ماهیت خمینی و این سرانجام اعتقاداتش چه خواهد شد داشتند. به همین دلیل در این زمینه مجاهدین نه تنها به خمینی اقتدا نمیکردند، بلکه اختلاف اساسی مجاهدین و خمینی دقیقا از همین جا بود: خمینی میخواست با یک برداشت ارتجاعی از اسلام جامعه را ببرد به سمت حکومت ولایت مطلقه خودش و دیکتاتوری خودش را تحت لوای دین حاکم کند، ولی مجاهدین با یک برداشت مترقی از اسلام میخواستند انقلاب و آزادی به دست آمده از آنرا به سمت یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک سوق بدهند.

حالا در آن شرایط مجاهدین تلاش می کردند گام به گام خمینی را مجبور کنند که آزادیها را به رسمیت بشناسد و دستش در محدود کردن و محو آزادیهای مردم هرجه بسته تر شود. وقتی شما اطلاعیه های آنزمان مجاهدین رانگاه میکنید، جابجا هر وقت خمینی را با احترام مخاطب قرار میدهند بلافاصله یکی از وعده های خودش، یکی از حرفهای خودش یا یک خواسته یی را پیگیری میکنند. در اینصورت اگر خمینی پاسخ مثبت میداد که خب باید به مردم آزادی میداد اگر هم پاسخ منفی میداد، ماهیتش برای توده ها مشخص میشد. 

ما در عین حال که تیز روی این آرمان ایستادیم ولی حواس برادر مسعود جمع بود . مردم ایران هنوز خمینی رو نمی شناسن. مردم ۶میلیون بدرقه اش کردن. ما اولین وظیفه مون اینه که فضای باز رو نگه داریم باهش درگیر نشیم تا بتونیم تو میتینگ ها و با نشریه بتونیم مردم رو تغییر بدیم. ما که از زندان آزاد شدیم ۲۰۰-۳۰۰ نفر بیشتر نبودیم ولی در عرض دو سال و نیم خود رفسنجانی گفت اینها قادر بودن ۵۰۰هزار نفر رو بسیج کنند.

فضای باز رو استقبال میکردیم تا بتونیم مردم رو آگاه کنیم به ماهیت این دجال

بعنوان مثال بلافاصله بعد از رفراندومی که در آن جمهوری اسلامی تصویب میشود مجاهدین یک پیام تبریک میفرستند برای خمینی ولی در این پیام تبریک هم دوباره تاکید روی خواسته های مردم و هشدار به خمینی است:
ما افتخار داریم که گرمترین تبریکات را به عموم مردم جان بر کف و شخص «امام» و نیز پاکترین درودها را به شهدای به خون خفته خلق که در مسیر هموار کردن راه این پیروزی جان باختند، تقدیم میکنیم.


یعنی همان اول بلافاصله کنار امام یادآوری میکند که هزینه این انقلاب را شهدای مردم دادند. بعدش هم با توجه به اشکالاتی که در برگزاری رفراندوم بود که فقط میگفت جمهوری اسلامی یا نظام سلطنتی و گزینه دیگری برای انتخاب نمیگذاشت، نسبت به فرم برگزاری انتخاباتهای آینده هشدار میدهد و میگوید:

تبریکات ما همراه با این امید است که در آینده ایرادات و اشکالات این نخستین تجربه دموکراسی نیز مرتفع گردیده و جای هیچ انتقادی به شکل انتخابات آینده نیز نباشد. ایراداتی چه در شکل برگزاری رفراندوم و نحوه اجرای آن که در آینده هرگز نباید به آن کم بها داد

بعدش دیگه اطلاعیه مفصله جابجا نگرانی ها از شکست انقلاب و به انحراف کشیده شدن انقلاب را گوشزد میکند.

مثلا میگه پیروزی وقتی کامل و میمون و مبارک است که مقدمه تحقق آرمانهای توحیدی و نویددهنده شکوفایی انقلاب در ابعاد عمیق تر و گسترده تر و منادی حقوق از دست رفته سراسر این میهن، و کوتاه کننده دست مرتجعین باشد. در غیراینصورت این پیروزی میتواند مقدمه یی بر شکست انقلاب و بی اعتباری جمهوری ای باشد که به نام اسلام بنا شده است.

در انتهای همین پیام تبریک باز خمینی را مخاطب قرار داده و یکبار دیگر وظایف و مسئولیتهاش را باو یادآوری میکند و میگوید
حضرت ایت الله، پدر گرامی ما،


شما در یکی از دوران ساز ترین مقاطع تاریخ این میهن در مقام رهبری قرار دارید. این افتخاری عظیم و مسئولیتی بس عظیم تر میباشد. مسئولیت پدری و دفاع از حقوق تمامی مردم که در سرتاسر این میهن زندگی میکنند. صرف نظر از اینکه این مردم کردند یا ترک یا فارس یا بلوچ یا ترکمن و عرب. صرف نظر از شیعی مذهب بودن یا اهل تسنن بودن، صرفنظر از اینکه اینطور می اندیشند یا اون طور. زن هستند یا مرد. آری امروز این مردم در احقاق حقوق خود نهایتا چشم به شما و برادرتان حضرت آیت الله طالقانی دوخته اند. چشم دوخته اند تا عدل ودادی را که تحت رایت اسلام وعده کردید به چشم ببینند و با دست لمس کنند.

پس مشاهده میکنید که عنوانش پیام تبریک به رهبر انقلاب است ولی با یک کارت تبریک معمولی خیلی فرق دارد. یک تبریک به «امام» اولش میگوید ولی بعدش ۸صفحه هشدار، تذکار، یادآوری و افشاگری میکند. و دست همان امام را برای مردم رو میکند.

نمونه دیگر نشریه مجاهد آبان ماه ۵۸: آنزمان مجلس خبرگان برای تعیین قانون اساسی تشکیل شده بود و مجاهدین هم علنا به قانون ولایت فقیه و ترکیب مجلس خبرگان اعتراض کرده بودند، در نتیجه حملات چماقدارها و حزب اللهی ها که سنگ امام را به سینه میزدند علیه مجاهدین افزایش پیدا کرده بود. احمد خمینی در یک ماجرایی گفته بود که پدرش تنهاست. بعد توی این شماره نشریه مجاهد یک مقاله زدند به اسم «مفهوم تنهایی» که در تمام مواضع مجاهدین نسبت به خمینی را شفاف بیان کرده:

پیوسته ابراز امیدواری کرده بودیم که امام فارغ از هر حزب و گروه بخصوص ولی در ارتباط با تمام آنها قرار گیرند. زیرا سرپوش کشوری با احزاب و گروه ها و اقوام مختلف قبل از هر چیز مستلزم نقش پدرانه و به یک چشم دیدن تمام آنهاست.

باز یک امام میگوید ولی سریع میگذارد جلویش که اگر تو پدر و رهبر انقلاب هستی برای چی پس حزب اللهی ها و چماقدارا به اسم دفاع از امام هر جنایت دلشان میخواهد میکنند. بعد میرود جلوتر دوباره از قول یکی از مجاهدین درباره خمینی میگوید:
ایشان فراتر از آن هستند که منحصر باشند به یک جمعیت یا دسته یا حزب بخصوص. بلکه در ورای تمام احزاب، به تمام اقشار و طبقات تعلق دارند. و براستی هم که این تعلق چه مسئولیت سنگینی با خود دارد. مسئولیت متحد کردن تمام اقشار مردم و هدایت مبارزات آنها در یک کانال درست.


حالا این حرفها را در آن تعادل قوا مجاهدینی دارند میزنند که خودشان جوان بودند و نصف خمینی هم سن نداشتن. ولی تقریبا دارند به شفاف ترین شکل ممکن وظایف واقعی خمینی را میگذارند جلویش که خمینی هم نمیتواند نفی کند. یا دوباره چند خط پایین تر میگوید:



آیا کسانی که حتی برای دولت مبعوث امام تره هم خرد نمیکنند، و حتی پدر طالقانی را نیز التقاطی و کمونیست میدانستند، و برای از دم تیغ گذراندن اصیل ترین فرزندان انقلابی میهن نیز همیشه با چوب و چماق و ژ-۳ آماده اند، و هر ندای انتقادی خیرخواهانه را نیز با مارک ضدانقلابی خاموش میکنند... سیمای واقعی امام هستند؟ اگر پاسخ شما مثبت باشد ما بسیار متاسفیم برای این انقلاب و برای این خلق و برای خود امام.

باز هم می بینید که مجاهدین با اینکه از کلمه امام برای خمینی استفاده میکنند ولی در عین حال خود این امام را به چالش میکشند که بالاخره یا بیا این چماقداری ها را محکوم کن و محدود کن یا اگر تایید میکنی پس برای خودت هم متاسفیم.

بعد بالاخره پس رابطه خمینی و مجاهدین تا کی به این شکل ادامه داشت و کدام طرف اول این میز رابهم زد؟

در یک جواب ساده و کلی میشود گفت که مجاهدین معتقد بودند و هدفشان هم این بود که میز را مردم در انتخابات کاملا آزاد بچینند و مجاهدین بارها گفته بودند که به هرچه مردم در یک انتخابات آزاد رأی بدهند گردن خواهند گذاشت. این خمینی بود که میخواست هر چه زودتر کار را به نبردقهرآمیز بکشاند تا بتواند همه مجاهدین رو قلع و قمع کند. چون به روشنی می دید وقتی در اولین انتخابات مجاهدین نیروی دوم بودند پس اگر به فعالیت سیاسی شان ادامه بدهند و انتخابات بعدی آزاد باشد، خب مجاهدین آخوندها را جارو میکنند و با افشاگری جنایات و سرکوب خمینی را برای مردم رو میکنند.

بنابراین مجاهدین می خواستند این روند را تا تعیین تکلیف همه چیز توسط مردم حفظ کنند. اما شرح این داستان رو که خمینی کی و کجا جنگ با مجاهدین رو علنی کرد میسپاریم به برنامه بعد. فعلا خدانگهدار.

 
لطفا به اشتراک بگذارید: