بی پرده - حرکت جمعی، حرکت فردی کدام ما را به هدف میرساند؟

فردای ما - ۳ آبان۱۳۹۶

تشکل...،organization،... گروه،... سازمان...تشکیلات... آری یا خیر؟

حرکت جمعی

یا حرکت فردی

کدام یک ما رو به هدف میرساند؟

هدف خیلی چیزها را برای ما روشن می‌کند، اگر هدف من فقط گرفتن مدرک دکتری و باز کردن یک مطب برای امرار معاش باشد، قطعا نیازی به هیچ کار گروهی ندارم، خودم تکی زحمت درس خواندن را می‌کشم و مدرکش را می‌گیرم، بعد هم یک اتاق برای مطب اجاره می‌کنم و هر بیماری که مراجعه کرد را راه می اندازم.

اما اگر هدف من حل مشکلات پزشکی یک شهر یا یک منطقه باشد، اگر هدف پاسخگو بودن به تمام مشکلات درمانی یک جمعیتی از مردم باشد آونوقت دیگرمسیرآن فرق می‌کند، اونوقت دیگر یک مطب جواب نمی‌دهد. باید رفت یک بیمارستان تاسیس کرد، کادر و پرسنل را استخدام کرد، دکترش، پرستارش، جراحش و و و اینها را آورد.... بعد این آدمها را باید سازماندهی کرد، وقتشان را، شیفت هایشان را برنامه ریزی کرد. این پرسنل باید به یک ضوابطی مقید باشند، یک یونی فرمی بپوشند، باید از سلامت روحی وجسمی کافی برخوردار باشند، تا در برخورد با مردم آن فضای صمیمیت و دلسوزانه یی که در هر بیمارستان باید حاکم باشد را بوجود بیاورند.

خلاصه همین که صورت مسئله ما یک مدار پیچیده می‌شود، همین که مسئولیتی که می‌خواهیم بپذیریم بزرگ می‌شود، دیگر از کادر بسته و تکی یک فرد خارج می‌شود. دیگر ما نیازمند یک گروه هستیم که لاجرم برای اینکه به حداکثر بهره وری از انرژی هایشان برسند باید سازماندهی بشوند و این دقیقا ساده ترین تعریف از تشکیلات است: یک گروه از افراد که برای رسیدن به یک هدف مشخص سازماندهی می‌شوند و دارای قوانین مشخصی برای روابط درونی شان هستند

یکی از ویژگی های عجیب تشکیلات این است که تاوقتی در شکل‌های شناخته شده در جامعه با آن مواجه می‌شویم، کمتر کسی با آن مشکل دارد: مثلا تشکیلات و سلسله مراتب فرماندهی در ارتش، با قوانین بسیار خشک و خشن: امر می‌شود، اطاعت می‌شود، بله قربان، در همه جای دنیا هم است، از بدو تاریخ تا همین الان هم بوده و مشکلی نیست. تشکیلات در تمام وزارت خاانه های دولت، استانداری، شهرداری، پلیس، سیستم قضایی... خلاصه هر جا که دولت و حاکمیت حضور دارد، تشکیلات خودش را هم دارد و این یک امر کاملا بدیهی محسوب می‌شود. اما همین که به میان مردم می رسیم، یعنی خود ما ها، وقتی ما می‌خواهیم یک کار بزرگی بکنیم، یک حرکتی ایجاد کنیم، می‌خواهیم یک چیزی را تغییر بدهیم، به یک ظلمی اعتراض کنیم، یک حقی را مطالبه کنیم، همین که یکی از ما ها صحبت از تشکیلات کند، یکدفعه همه چیز مرموز می‌شود، تشکیلات؟ ما؟ چرا؟

کلمه تشکیلات از دیرباز تیتری جنجال برانگیز بوده، بطور خاص وقتی که صحبت از تشکیلات یک سازمان انقلابی باشد فلانی در تشکیلات است، من میدانم.ا ِه؟ بالای تشکیلات است یا پایین تشکیلات است؟ من از تشکیلات خوشم نمیاید من می‌خواهم به دلخواه خودم زندگی کنم. البته بعضی ها هم یک مقدار از این فراتر رفتند و یک مقدار هیستریک تر نسبت به تشکیلات ابراز نظر می‌کردند یا می‌کنند از نظر من تشکیلات حزب مثل یک کارخانه است و اعضای آن هم پیچ و مهره هایی بیش نیستند، رباتهایی که هیچ اختیاری از خودشان ندارند و در دست رهبرانشان گرفتارند، در تشکیلات آزادی های فردی بی رنگ می‌شوند، یک مدل زندگی جمعی حاکم می‌شود که خواسته های فرد در مقابل آن قربانی می‌شوند.

نیروهای انقلابی در طول تاریخ گوش شان با این حرفها آشنا است. همواره آنهایی که خودشان نای مبارزه نداشتند یا آنهایی که با نیروی حاکم منافع مشترک دارند با اینجور کنایه های به ظاهر دمکراتیک با تشکیلات انقلابی مخالفت می‌کردند و می‌کنند.

البته آنها هیچ وقت به این سوال پاسخ نمی‌دهند که پس چطور باید با دیکتاتوری حاکم و تمام قوای سرکوب آن مقابله کرد؟ برای این سوال آنها پاسخی ندارند، چون مسئله شان نیست، صورت مسئله شان فقط این است که تشکیلات انقلابی نباید باشد، خوشبختانه مخاطب ما هم در این برنامه این جور افراد نیستند، مخاطب ما کسانی هستند که این سوال را دارند: چرا برای مبارزه نیاز به تشکیلات داریم؟ آقا چرا؟ من می‌خواهم بروم تظاهرات، تو هم می‌خواهی بروی تظاهرات، ایکس و ایگرگ و زد هم می‌آیند، یک قرار فیسبوکی میگذاریم، یاعلی میرویم تظاهرات بعد هم بر می‌گردیم خانه مان، دیگر چه نیازی به تشکیلات و این حرفها است؟ در مصر کردند شد، در عراق کردند شد، چرا در تهران نشود؟

آزموده را آزمودن خطا است. قبل از اینکه بخواهیم جای دوربرویم تا قاهره و اسکندریه، یک فلاش بک میزنیم به ایران خودمان در انقلاب 57،آن‌زمان فیسبوک نبود، ولی قرار تظاهرات دهان به دهان بین مردم می چرخید و تظاهرات های بزرگی شکل می‌گرفت. حال سوال این است که کمبود آن انقلاب چی بود که به آزادی نرسید؟

  • کمبود آگاهی مردم نسبت به خمینی

  • نبود یک رهبری انقلابی

  • نبود یک تشکیلات انقلابی

  • هر سه جواب صحیح است.


آنهایی که گزینه چهار راانتخاب کردند، میتوانند با ما ادامه بدهند.

در انقلاب57 مردم شناخت کافی از ماهیت خمینی نداشتند، رهبری انقلابی در زندان بود و در نتیجة فقدان یک تشکیلات انقلابی قدرتمند، این شبکه آخوندی بود که با مدد قدرتهای خارجی خمینی را به ایران برگرداندند و نتیجه انقلاب را به انحصار خودش درآورد و ایران همین شد که الان می بینیم. اما از این تجارب کم نداریم

28مرداد سال 1332: ارزان ترین کودتای جهان دولت دکتر مصدق، تنها دولت دمکراتیک در کل تاریخ ایران را ظرف یک صبح تا ظهر ساقط کرد. آنجا رهبری شایسته وجود داشت، اما متاسفانه یک تشکیلات انقلابی در صحنه نبود تا از دستاوردهای ملی یک خلق در برابر یک مشت چاقوکش اجیر شده دفاع کند، و اینطور شد که پیشوای ملی ما تنها ماند و دیکتاتوری پهلوی 25 سال دیگر ادامه یافت. حالا برگردیم به دوره زمانه خودمان

این یکی تجربه هنوز در حافظه هامان زنده است، انگار همین چند وقت پیش بود، قیام 88، با وجود همه آن فداکاری ها و جانفشانی ها، اما چرا به نتیجه نرسید؟ مگر شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه داده نشد؟ مگر شعار این ماه ماه خونه یزید سرنگونه داده نشد؟ پس چرا این شعار محقق نشد؟ پاسخ روشنه است: وقتی دیکتاتوری حاکمیت خودش را با انبوه قوای سرکوبگر و زندان و سلاح و طناب دار به جامعه تحمیل کرده است. وقتی دیکتاتوری قوای سرکوبش را در تشکیلات نیروهای امنیتی اش سازماندهی کرده است، چطور می‌شود با برگه های رای حاصل از انتخاباتی که زیر چتر همین حاکمیت برگزار شده با آن نیروهای امنیتی مقابله کرد؟ در مقابل این درجه از سرکوب سیستماتیک، تنها یک تشکیلات انقلابی است که میتواند پاسخ نیروهای سرکوبگر نظام را بدهد و راه را برای تداوم قیام باز کند. باید یک نیروی متشکلی در صحنه باشد که بتواند نیروهای قیام را سازمان بدهد و از دستاوردهای قیام حفاظت کند.

فصل مشترک این تجربه های تلخ تاریخ معاصر میهن‌مان این است که وقتی در بزنگاه های تاریخ، جای یک تشکیلات انقلابی خالی باشد، فجایع جبران ناپذیری برای جامعه به بار می‌آید. بنابراین حذف تشکیلات انقلابی ما را فقط به مراحل ساده تر و پایین تر مبارزه برمی‌گرداند که بی نتیجه بودن آن در امر سرنگونی دیکتاتوری ولی فقیه قبلا اثبات شده. پس می‌رویم سراغ سوال بعدی:

من هم مخالف حکومت‌ هستم، اما من خودم تشخیص میدهم که با چه شیوه یی با این نظام مقابله کنم. من نمی‌خواهم کسی برایم مشخص کند که چکار کنم. من به اندازه کافی مطالعه دارم و تحلیل خودم را از حاکمیت دارم، باید نسبت به همه گزینه های موجود دید بازی داشت، شاید در یک شرایطی شرکت در انتخابات راه حل درست تری باشد، در یک شرایط دیگر نافرمانی مدنی ممکن است نتیجه بدهد، من استعداد و توانمندی خودم را در زمان مناسب و در جهتی که می‌خواهم مصرف می‌کنم.

با کمال احترام برای این نظریه، ولی این نظریه از یک ضعف جدی رنج می‌برد، اینکه هر کسی در یک جهت حرکت کند و هر کسی ساز خودش را بزند ممکن است ناخواسته روی نقشه های دشمن بیافتد، چون ایجاد تشتت و دامن زدن به چند دستگی در نیروهای مخالف یکی از نقشه های ثابت دشمن است، دشمن ما دشمن پیچیده یی است گاهی وقتها ایجاد اختلاف و تفرقه بین نیروهای مخالف برایش کم هزینه تر از نابودی همه آن نیروها است، یکی را که بی خطره تقویت می‌کند و از اونی که خطرناک تره شیطان سازی می‌کند تا اتحادی بر علیه آن شکل نگیرد. دشمن بهتر از همه میداند که برای بقای حکومت خودش هیچ تضمینی بالاتر از تفرقه و تشتت در نیروهای اپوزیسیونش و نبودن یک تشکیلات واحد مخالف وجود ندارد. یک مثال ساده:

تصور کنید که می‌خواهیم بار سنگینی را که روی آب شناور است از نقطه A به نقطه B ببریم. در فرضیه اول ما چندین کشتی یدک کش قدرتمند می‌آوریم و هر کدام با سیم بکسل های قوی بار را به سمت خودشان می‌کشند، در این حالت هر چند که هر کدام از کشتی ها نیرومند هستند، اما بازدهی همه شان با هم چیزی نزدیک به صفره، چون نیروهای آنها خرج خنثی کردن همدیگر می‌شود، در حالیکه اگر ما سه تا کشتی با نصف قدرت این کشتی ها داشته باشیم ولی همه در یک جهت باشند، بار به سوی هدف روانه می‌شود، حتی اگر سرعت آن پایین باشد.

ببین من حرفی ندارم، اینکه بدون تشکیلات نمی‌شود مبارزه کرد، خیلی روشن است، ولی نمی‌توانید انتظار داشته باشید که همه بیایند در تشکیلات شما، بالاخره حرف و حدیث در مورد شما زیاد است، من هم یک سری جاها با شما اختلاف دارم، حالا دین ندارم، شما را نمی‌شناسم، هر چی است. اصلا نمی‌خواهم کارم به نفع هیچ گروهی تمام شود، من فقط دنبال آزادی هستم.

آقا شما دنبال آزادی هستید، قبول هم دارید که برای این مبارزه باید تشکلی وجود داشته باشد، اگر این حرفت شعر و شعار نیست و قبول دارید که رسیدن به این هدف بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد، بسم الله، تو برو یک تشکیلات راه بینداز ما می آییم پشت سر تو. چون حتما تو در تشکیلات ما یک ایراداتی می بینی که نمی‌خواهی با آن کار کنی دیگر؟ باشد تو برو یک تشکیلات راه بینداز که آن ایرادات را نداشته باشد، بخدا اگر تو برای رسیدن به هدف بیشتر قیمت بدهی و از پس آن بر بیای، همه باید بیایند پشت سر تو. مثال:

ما می‌خواهیم از نقطه A بریم نقطه B ، اصرار هم داریم که در کوتاه ترین زمان ممکن می‌خواهیم برسیم. یک اتوبوس هم آورده‌ایم همه را سوار کرده‌ایم داریم هِلِک هِلِک همه را میبریم، بعد تو می‌آیی یک هواپیما می‌آوری، می‌گویی من هم دارم میروم آنجا، خب اگر ما پیاده نشویم بیایم سوار هواپیما بشویم، خب معلوم می‌شود که قصدمان برای رفتن به نقطه B جدی نبوده، حرفمان فقط یک ادعای بی اساس بوده.

نتیجه: اگر هدف رسیدن به مقصد آزادی است، پس اولا همه آنهایی که اهل رسیدن به این مقصد هستند باید در یک جهت حرکت کنند و دوما با بهترین وسیله ممکن حرکت کنند. ممکن است هیچ وسیله یی پیدا نکنیم که بی عیب و نقص باشد ولی در اینجا حرکت با آن وسیله یی ارجح است که می‌تواند همه را حتی برغم داشتن عقاید مختلف تضمین دارتر از بقیه به آن مقصد برساند.

عصر ابرقهرمان ها مدتها است که سپری شده است، شاید ابرقهرمان ها هنوز در فیلم‌های هالیوودی زنده باشند، بطور خاص فیلم‌های کمپانی مارول، قهرمان‌هایی با قدرت‌های خارق العاده که با نیروهای شرور مبارزه میکنند و جامعه را از شرآنها خلاص می‌کنند. اما در دنیای واقعی مبارزه با یک دیکتاتوری، آن هم از نوع مذهبی اش، کار یک یا دو نفر نیست، برای این کار نیاز به یک سازمان، یا یک تشکیلات انقلابی داریم که بتواند با برانگیختن جامعه راه یک قیام را هموار کند. تشکیلاتی که بتواند همه نیروها را در جهت رسیدن به هدف سازمان بدهد، هر چی این تشکیلات قدرتمندتر باشه، شانس موفقیت آن بیشتر می‌شود. قدرت یک تشکیلات به میزان وفاداری اعضای آن به عقل جمعی و فداکاری آنها برای پیشبرد خط و خطوط تشکیلات بستگی دارد. این تنها چیزی است که دشمن از آن به شدت وحشت دارد: یک تشکیلات قدرتمند انقلابی.

بعضی ها می‌گویند ایدئولوژی را کنار بگذارید

در عصر ما که عصر حاکمیت شرکت‌ها و تراست‌هاست، شانس موفقیت یک جنبش انقلابی تنها به داشتن یک ایدئولوژی است

لیبرال بورژوازی با سه چیز مخالف است: مقاومت، تشکیلات و رهبری انقلابی

اما برای پیشبرد یک انقلاب واقعی به یک تشکیلات انقلابی نیاز دارید.

برای برانگیختن جامعه به یک تشکیلات انقلابی نیاز دارید

عصر حاضر دیگر دوران قهرمانان تکی و رستم و اینها نیست

همه چیز را یک نفر نمی‌تواند بداند

در دنیای واقعی موفقیت از آن تشکیلات دست‌جمعی است

آقا من خیلی طالب آزادی هستم، بخدا، هر وقت هم در خیابان ببینم خبری شده من هستم، روی من حساب کن، اما اینکه به یک تشکیلاتی مقید شوم، یا در ارتباط باشم، دیگر این به گروه خون من نمی خورد، وارد این دردسرها نمی‌توانم بشوم،

وقتی دیکتاتوری حاکمیت خودش را با انبوه قوای سرکوبگر و زندان و سلاح و طناب دار به جامعه تحمیل کرده. وقتی دیکتاتوری قوای سرکوب خودش را در تشکیلات نیروهای امنیتی خودش سازماندهی کرده است، آیا می‌شود با برگه های رای حاصل از انتخاباتی که زیر چتر همین حاکمیت برگزار شده با آن نیروهای امنیتی مقابله کرد؟ طبعا افراد غیرمسئول یا بدنیت برای این سوال پاسخی ندارند، چون که اصلا مسئله شان نیست. اما

 

 اگر این حرف فقط شعر و شعار نیست، اگر این هدف برای ما بالاتر از هر چیز دیگر ارزش دارد، اگر حاضر هستیم برای رسیدن به این هدف قیمت بدهیم، دیگر اگر یکی با یک عقیده دیگر دارد برای همان هدف کار می‌کند که من باید از آن تشکر هم بکنم. اگر یکی دیگر خیلی قبل تر از من و خیلی بیشتر از من دارد برای آن هدف کار می‌کند، ظرف آن را ساخته است، ماشین خودش را آماده کرده است، خب من هم باید بروم یک هلی بدهم که زودتر برسیم به آن هدف. حداقل انرژی و نیروی من هم سمت می‌گیرد و با بقیه جمع می‌شویم. دیگر اگر دنبال آزادی هستی راهی بهتر از این؟

ممکن است هیچ چی پیدا نکنی که هیچ کمبودی در آن نباشد. با حفظ عقاید میتواند همه را سمت بدهد
لطفا به اشتراک بگذارید: