قصه های مقاومت – عشقی بی پایان – یادی از مجاهد شهید رحیم هوشی از زبان برادرش

 



آن کسی که جون میده و جون می گیره خدا است


احمد هوشی: رحیم هوشی نه به خاطربرادری به خاطرو یژگی‌های مجاهدی او و ارزش‌ها و جنگ آوری و عزم و اراده تاثیر گذاری که دراو بوده همیشه در خاطرم می ماند. درقیام ۲۹بهمن ۱۳۵۶رحیم یک جوان پرشور بود. مجاهدین که تازه اززندان آزاد شده بودند. مثل جوادزنجیره فروش و احمد گوراوانی در تبریز جلسه می‌گذاشتن برای جوانها و مردم . رحیم دراین جلسات شرکت می‌کرد. تحت تاثیر همین مجاهدین زودترازما با سازمان آشنا و جذب سازمان شد. رحیم آن موقع کارگرکارخانه تٰٰٰراکتورسازی تبریز بود.۱۴مهر۱۳۶۴ بود که رحیم را دادگاه تبریز صدا زد و او را دستگیرکرده وازاو خواستن که یا مصاحبه تلوزیونی می کنی یا حکم اعدامت را امضاء می‌کنیم. رحیم به بازجوزین العابدین تقوی می گوید تو می تونی حکم من را امضاء کنی ولی آن کسی که جون میده و جون می گیره خدا است.


ادامه ماجرای فرار رحیم هوشی از زندان و رزم او تا لحظه شهادت را از زبان برادر او احمد هوشی در برنامه قصه‌های مقاومت دنبال کنید.


 

لطفا به اشتراک بگذارید: