ستاره خیز ۶۷ – گفتگو با مجتبی شادباش خاطرات تلخ و شیرین


به یاد مجاهد خلق مریم توانائیان‌فرد از شهیدان قتل‌عام سال ۶۷


[caption id="attachment_20857" align="alignleft" width="356"]ستاره خیز ۶۷ – :مصاحبه با مجتبی شادباش خاطرات تلخ و شیرین مجاهد شهید مریم توانائیان فرد[/caption]

مجتبی شادباش:


مریم توانائیان فرد خاله‌ی نازنین من بود هر چیزی که ازش یادم است عشق و صفا و دوستی بود.




خاطرات تلخ و شیرین


یادم است وقتی از مدرسه می‌آمد، ما می‌رفیم چادرش را می‌کشیدیم، دفتر کتابش رو بهم می‌زدیم، دنبا لمون می‌کرد می‌گفتیم می‌خندیدیم، در تمام طول زندگیش سعی می‌کرد به همه کمک کند. یادم است که محله اینها که در مولوی بود سمت گود عربها می‌رفت بجه‌های یتم را چقدربه آنها رسیدگی می‌کرد. یک پسر بچه‌ای بود که سوخته بود بدنش، می‌رفت کلی به او بچه رسیدگی می‌کرد و چقدر افرادی که آنجا بودند همه خاله مرا می‌شناختند تا این‌که سال اوایل انقلاب با سازمان مجاهدین آشنا شد.




ستاره خیز ۶۷ – :مصاحبه با مجتبی شادباش خاطرات تلخ و شیرین


خاله من دانشجو ی دانشگاه تهران بود اون تو سن ۱۹سالگی ۲۰سالگی فقط به‌خاطر این‌که نشریه مجاهد فروخت و هواداری از مجاهدین خلق می‌کرد تازه قبل از ۳۰ خرداد دستگیر شد اواخر سال ۵۹ بود سالهای سال بدون هیچ حکم و اتهامی او را نگهداشتند یادم می‌آید چقدر روزها مادرم بزرگم با چه مشقتی از این زندان به اون زندان می‌رفت تا یک ملاقاتی بگیره این سمت لونا پارک چقدر شلوغ چقدر گرما چقدر سختی می‌رفتند بتوانند بلکه ملاقاتی بگیرند. بعضاً نمی‌دادند یا حتی برای مدت کوتاهی. چقدر خود من تلاش کردم که حتی بتوانم یکبار ملاقات حضوری بگیرم ولی این را هم ندادند، حتی یکبار بعد از آن ما خاله‌ی‌مون را ندیدیم.


تا این‌که در قتل‌عام ۳۰ هزار گل سرخ اون را هم اعدام و حلق‌آویز کردند اما چه‌جوری طوری که حتی جسد اون را هم به خانواده‌اش و به ما نداند. همیشه این داغ بر دل ما ماند یکبار خاله‌ مون را دیگه ببینیم.


حقیقتش هرچی یادم می‌آید از آن دورانها جزء جنایتکاری رژیم آخوندها هیچ چیزی یاد ندارم.

لطفا به اشتراک بگذارید: