یازدهم آذر سالروز شهادت میرزا کوچک خان سردار جنگل
کلیپ دوم:
گرامی باد خاطره سردار قهرمان جنگل
میرزا کوچک خان
در سالگرد شهادتش
یازدهم آذر سالروز شهادت سردار قهرمان جنگل، میرزا کوچک خان است. میرزا کوچک خان که نام اصلیش یونس بود در سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت متولد شد، در همین شهر و سپس در تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت، در جریان مشروطه به صف مجاهدین پیوست و سالها بعد در جنگ با مزدوران محمد علیشاه که به کمک روسیهٔ تزاری دوباره میخواست قدرت را قبضه کند، هدف گلوله قرار گرفت و زخمی شد.
سال۱۲۹۳ به گیلان بازگشت و با همفکران خود تشکیلاتی را بهنام ”اتحاد اسلام“ بنا نهد و بر علیه اشغالگران تزاری و فئودالهای وابستهٔ محلی به مبارزه پرداخت، تودهٔ کثیری از دهقانان از این جنبش حمایت میکردند.
پس از انقلاب اکتبر شوروی و هزیمت ارتش تزاری، وضع جنگلیان بهسرعت سامان گرفت و دامنه نفوذشان در تمامی گیلان گسترده شد اما بهزودی دشمن مجهز و مکار دیگری در مقابل جنبش جنگل چهره نمود، ارتش استعماری انگلیس که برای عبور از گیلان و رسیدن به قفقاز، مجاهدین جنگل را مانع از حرکت خود میدید با حمایت دولت دستنشاندهٔ مرکزی (وثوق الدوله) و بهوسیله تجهیزات کامل نظامی بهسرکوب آنها پرداخت برخی فئودالهای منطقه نیز فرصت را مغتنم شمرده و به کارشکنی در امر جنبش پرداختند در درون جنبش نیز خیانت و تسلیم جناح راست و سازشکار مزید بر علت شد.
همهٔ این عوامل باعث گردید که بهرغم جانفشانی مجاهدین در نبرد با نیروهای انگلیسی جنبش با از دست دادن مناطق تحت نفوذ و پایگاههایش در شهرها، ضربه سختی دریافت کند و میرزا وعده معدودی به جنگل عقبنشینی کنند. اما پس از چندی جنبش مجدداً تقویت شد و آزادی سرتاسر گیلان و استقرار جمهوری گیلان عملی گردید، هدف میرزا این بود که از این پایگاه آزاد شده برعلیه ارتجاع وابسته قاجار و غارتگران خارجی و داخلی مبارزه کرده و زمینه ایجاد جمهوری را در سرتاسر ایران فراهم نماید.
اما اینبار کودتای چپ نمایان بر علیه میرزا، پایههای جنبش را متزلزل کرد، ضعف دولت قاجار و کودتای انگلیسی رضا خان در اسفند ۱۲۹۹ در صحنهٔ بینالمللی باعث تغییراتی در معادلات سیاسی شد از طرف دیگر سرکوب پیاپی و بیرحمانهٔ قزاقهای رضاخان شیرازهٔٔ جنبش را از هم گسیخت بسیاری از جنگلیها شهید و برخی نیز تسلیم گردیدند، میرزا که در وجود انقلابیش تسلیم و سکوت اندک جایی نداشت در حالیکه از تمام ثروت دنیا تنها یک ریال در جیب داشت و در حالیکه دشمن از هرسو در کمین او نشسته بود در پی کسب امکانات برای ادامهٔ نبرد با یکی از همراهانش (کائوک آلمانی معروف به هوشنگ) از طریق جنگلهای طوالش بسوی خلخال میرفت اما در میان راه بهدلیل برف و بوران شدید از سرما جان سپرد (آذرماه ۱۳۰۰ شمسی) سر پرشورش توسط نوکر فئودالی از تن جدا گردید و برای دیکتاتور به ارمغان فرستاده شد.
مسعود رجوی ـ رشت ـ ۱۴اسفند۱۳۵۸
راستی در تاریخ چه بدنوشتهاند که سردار ما در برفها یخ زد، نه، نه! آنها البته میخواستند سردار یخ بزند ولی میرزای ما که یخ نزد، او در آرمانش ذوب شد و در رگها و قلبهای تکتک ما جاری شد، مگر ندیدیم مگر ندیدیم که سردار جنگل با همان سلاح و با همان عزم آهنین هر وقت که لازم شد از قلب گیلان دوبارهبهپاخاست. دوباره برخاست و آمد تویتمام شهرها و روستاها و پیام جنگل سبز را که همان سرود سرخ رهایی است توده گیر کرد؟ پس چه کسی گفت که میرزا یخ زد؟! نه! او همین جاست توی دل تکتک ماست و همین الآن دارد میطپد. خودش در آخرین نامهاش به تاریخ پنجم عقرب سال 1300 این طور نوشته بود: اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد، اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن وقت است که ندامت حاصل کنند، و قدر و منزلت ما را خواهند یافت. بلی آقای من، امروز دشمنانمان ما را دزد و غارت گر خطاب میکنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشتهایم. ما این اتهامات را میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار میکنیم“ .
و امروز ما همان نتایج تلخ هستیم، تلخ به دهان دشمنان خدا و خلق و شیرین در ذائقه سردار، آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. برعلیه ستمگرها، دزدان شرف و دزدان حاصل کار مردم تیمورتاشها – که در همین جا والی و حاکم بودند. رضاخانها و حاکمها و والیهای دزد و چپاولگر و غارتگر دیگر. پس صدای آرمان میرزا همیشه بلند است. من خودم همین امروز بر سر مزارش، وقتی به احترام در تربتش ایستاده بودم، صدا را شنیدم، داشت فریاد میزد، داشت تکرار میکرد همان فریادی را که به سرژنرال فرمانده دشمن ”چیکاچین کف“ زد به سر انگلیسهایی که برای زهرچشم گرفتن از مجاهدین جنگل، یکی از مجاهدین به نام“ محمودخان کرد“ را با وحشیگری زیر شکنجههای قرونوسطایی شهید کردند.
و حالا آمده بودند، ”میرزا“ را قسم میدادند به خون انبیاء و اولیا“ که دست از جنگ و خون ریزی بکشد و تسلیم بشود! ولی سردار این طور خروشید: ”دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم، باید اول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشئوم خود سازد ولی بنده (میرزا) میگویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم، لکن درباریان تن نمیدهند که کشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود. “
بله ما باید خلقمان را خلق رنجبرمان را از دست راحت طلبان برهانیم، این صدای خوش الحان خود میرزا است و بعد هم حلقوم های خلق که درترانههای محلی شما بهش پاسخ میدهند. بگذارید خودش را بخوانم.
چقد جنگل خوسی. ملت واسی. خستانبوسی
می جانی جانانا. ا ترا گوما میرزا کوچیک خانا
خدا دانه که من. نتانم خفتن. از ترس دشمن
میدل آویزانا.
میجان جانانا.
ترا گوما ترا گوما میرزا کوچیک خانا
ابراز احساسات جمعیت با شعار درود بر رجوی
چند ثانیه آهنگ ترانه میرزا کوچک خان
نامهای از سردار جنگل
مسعود رجوی ۷اسفند۱۳۹۱
جنبش انقلابی که بیشتر از بقیه در تاریخ معاصر ایران دوام آورد سردار جنگل بود میرزا کوچک خان. هر چند که وقت کم است اما من یک حکایتی از اون برای شما خواهم خواند تا بنگرید که چه میگویم چون ارتش جنگل هفت سال دوام آورد و در سال ۱۳۰۰ با شهادت میرزا به پایان رسید. هفت سال در معیارهای آن روزگار خیلی زیاد بود. بعد مجاهدینی آمدند که تا به الآن در برابر شاه و شیخ و توطئههای هر روز و هرشب و هر هفته و هر ماه و هر سال دوام آوردهاند با همان جان کلام. یادتان بمونه که برمیگردیم به همین مونیسم سیاسی و استراتژیک و ایدئولوژیک تازه آدم درک جدیدی پیدا میکنه از ارزش و آثار خونی که دادید و درد و رنج و محدودیتی که تحمل میکنید. اگر که روسها خیانت نمیکردن در آن روزگار که خودش داستان کشاف و جداگانهای دارد، جمهوری انقلابی ایران که سردار جنگل اعلام کرد و رشت و گیلان رو فرا گرفت حتماً به پیش میرفت. حنیف بنیانگذار و مجاهدین هم محصول اون تجارب هستند که به جمعبندی اون تجارب نشستند. وقتی که اون زمان هم کار سخت میشد حتماً تو آموزشهاتون خواندهاید دیگه فرصتطلبی و خیانتها شروع میشد اما تشکیلاتی و انقلابی در کار نبود هر چند که تا بخواهید خون و فدا فرزندان ایران برای آزادی میهنشون که دریغ نمیکردند. اگر به شما تروریست میگفتند تا بخواهید آن زمان روی سردار جنگل هم تجزیه طلبی و تجزیه کردن ایران و این مارکها هم بود. میخواهم یک نامهیی برایتان بخوانم که فرمانده قزاقان فرمانده نیروی قزاق افرادش ایرانی بودند ولی فرمانده روس بود از تهران برای سردار جنگل مینویسد.
نامه سرکرده نیروی قزاق به میرزا کوچک خان
نامه از کتاب سردار جنگل
مسعود رجوی ۷اسفند ۱۳۹۱
نامه تاریخش ۱۶سپتامبر ۱۹۱۹ است یعنی ۲۴شهریور ۱۲۹۸ ، جناب میرزا کوچک خان از آنجایی که دولت علیه ایران شخص مرا که رئیس آتریاد تهران و چند سال است به ایران به درستی و راستی خدمتگزار هستم جهت قلع و قمع ریشه فساد جنگل تعیین فرموده و این مسأله قطعی است، و کسانی که با شما همراهی میکنند اطلاع کامل داریم به جزای خود خواهند رسید، به جنابعالی که سردسته این جماعت هستید اعلام میشود به عون الله ریشه و مبدأ فساد را از صفحه گیلان کنده و مضمحل خواهم نمود لکن محض اینکه شما وطندوست و ایران خواه و عاقل و نیک نفس معرفی شدهاید لازم است به شما خاطرنشان شود.
هرگاه جنابعالی را در محکمه عدل الهی حاضر نمایند و سؤال و جواب بشود که آنچه خسارات و تلفات به اهالی بیچاره از بدو
الی ختم وارد آمده مسئول در درگاه الهی کیست گمان میکنم انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد بدیهیست انسان کامل برای فایده موهوم راضی بدین مسئولیت بزرگ نمیشود، و نیز به من هم اینطور دستگیر شده است که با آن صفات عالی شما برای شخص خود راضی به اذیت مسلمین و بیچاره نخواهید بود لذا با کمال اطمینان و قول شرف نظامی و خدای یکتا قسم است چنانچه به اردوی قزاق ایران و به من پناهنده شوی و حرف مرا بپذیری قول میدهم که وسائلی فراهم داریم که بقیه عمر خود را با کمال احترام و با مشاغل عالی به آسودگی زندگانی نمایی و این قول نظامی که در این ورقه به شما داده میشود به وحدانیت خدا حق است و تا زمانی که آسایش شما را در پیشگاه اعلیحضرت همایونی و اولیاء دولت ایران فراهم و بهعمل نیاورم شخص جنابعالی و کسانی که شما به آنها اطمینان میدهید در اردوی قزاق مثل یک نفر مهمان عزیز میباشید به مصداق آیه شریفه اکرم الضیف ولو کان کافرا، و نیز چنانچه بخواهید غیراین مسأله حرفی داشته باشید خوب است محلی را برای ملاقات و حرف آخر معین کنید که در آن محل با شما ملاقات شود تا رفع اشتباهات افواهی شده باشد.
روت مستر چیکا چینکوف رئیس آتریاد تهران، 16سپتامبر 191 9 یعنی 24شهریور 1298
امضا و تاریخ نامه چیکاچینکوف
جالب است که مردک قزاق ببینید چقدر مسلمون شده که میخواهد پیشاپیش به گردن میرزا کوچک خان بیندازد. منالبدو الیالختم که در درگاه الهی تو مسئول خسارات و تلفات هستی و تو پیش خدا شرمنده خواهی شد و دنبال چیز موهوم نگرد بیا به اردوی قزاق پناهنده بشو و به خدای یکتا قسم و بهقول شرف نظامی من و با کمال اطمینان آسودگی زندگانی میکنی و مشاغل عالی و مطمئن باش که در اردوی قزاق مهمان عزیز خواهی بود به مصداق آیه شریفه اکرم الضیف ولو کان کافرا فقط بدیش اینهکه همچین آیهای تو قرآن نیست، مردک قزاق این اصطلاحیه که از عربی وارد زبان فارسی شده که مهمونتو رو اکرام کن ولو که کافر باشه که از آموزشهای ائمه نشأت گرفته اینرو برای میرزا کوچکخان آیه قرآن هم جا میزند، آتریاد تهران یعنی هنگ قزاق در تهران، همونهایی که مجلس رو به توپ بستند قبلش با لیاخوف و سران مشروطه رو و آزادیخواهان اون روزگار رو در باغ شاه به غل و زنجیر و به دار کشیدن حالا ببینید که با همون ترفندهای خمینی و بر همون سیاق به میرزا میگوید که بیا به اردوی قزاق پناهنده بشو تا زندگی آسوده برات فراهم بکنم، الله اکبر! و میگوید که دنبال چیزهای موهوم و اذیت مسلمین و این چیزها نگرد و پیشاپیش هم بدون که اگر به من پناهنده نشی تقصیر خسارات و تلفات به اهالی برعهده توست نه فقط توی این دنیا اون دنیا هم در محکمه عدل الهی هم فکر میکنم به اندازه کافی گویاست،
الا اینکه. با این نقلقول عربی هم که کرده است آدم را به یاد کلاغ سیاهی میاندازد که سر صبح کثافت میخورد گفتن این چیه میخوری گفت لقمه الصباح مسمار البدن یعنی اینکه صبحانه میخ بدن است. باعث تقویت بدن است.
همون شب ۲۲ذیحجه ۱۳۳۷ جواب سریع سردار جنگل
پاسخ میرزا کوچک خان به سرکرده نیروی قزاق
مسعود رجوی ۷اسفند۱۳۹۱
جناب رئیس آتریاد تهران، روت مستر کیکا چینکف دیر آمدی ای نگار سرمست، از صدر تا ذیل مرقومه بیست و یک شهر جاری را با دیده دقت دیدم بنده به کلمات عقل فریبانه اعضاء و اتباع این دولت که منفور ملت اند فریفته نخواهم شد از این پیشتر نمایندگان دولت انگلیس با وعدههایی که به سایرین دادند و یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفتند، تکلیفم کردند تسلیم نشدم مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت؛ وجدانم به من امر میکند در استخلاص مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبیست کوشش کنم شما میفرمائید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هر که و هر چه هست باید قلع و قمع نمود، تا دارای منصب و مقام گردید بنده عرض میکنم تاریخ عالم به ما اجازه میدهد هر دولتی که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند، اما کابینهٔ حاضر میگوید من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازارلندن به ثمن بخس بفروشم. در قانون اسلام مدون است که کفار وقتی به ممالک اسلامی مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند. ولی دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم. باید دول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشئوم خود سازم. بنده میگویم انقلابات امروزه دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک در ایران اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم ولکن درباریان تن در نمیدهند که کشور ما با قانون مشروطیت از روی مرام دموکراسی اداره شود. با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعی کنم. گو آنکه کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود در مقابل جوابی را که موسی به فرعون و محمد به ابوجهل و سایر مقنین و قائدین آزادی و روحانی در محکمه عدل الهی میدهند منهم میدهم. بنده و همراهانم، شما و پیروانت، در این دو خط مخالف میرویم، باید دید عقلاء عالم به جسد کشته ما میخندند و یا به فاتحیت شما تحسین میکنند.
فرضا به تمام مراتب فوق احتمال کذب رود یعنی بنده حقیقتاً یک فرد جاهطلب نفسانی تصور شده به مواعید جنابعالی متمایل گردم آنوقت عرض میکنم کسانی که تسلیم گردیده و ورقه ممهور دولت را در دست داشتهاند همه را به دار آویخته حبس کرده و یا تبعید نمودید بنده را با چه رو بعد از این همه عملیات باز تکلیف به تسلیم شدن مینمایید. در خاتمه که درخواست ملاقات کرده بودید عرض میکنم اشخاصی که دارای شرافت قولی نیستند ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل به در و بیرون است فقط بین ما و شما را باید خداوند حکم فرماید
امضا کوچک جنگلی
این را به یاد سردار دیگری از جنگل و گیلان خواندیم، قهرمان خلق پوران نجفی و سلام الله علیها
پوران نجفی: من مبارزه برای خلقم را انتخاب کردم که تا دینش برای آزادی مردم ایران بجنگم
اشاره میرزا به تسلیم دکتر حشمت بود که مهر و امضا بهش دادند اما بعداً او رو به وضع خیلی فجیع با ضرب و جرح به دار هم کشیدند. طرف با این توپ و تشر درخواست ملاقات کرده که یکطوری بلکه میرزا را بکشاند به سازش. اما چقدرجالب میرزا گفت که تو اصلاً دارای شرافت قولی نیستی که من با تو ملاقات بکنم. همین حرفی که شما بعد از تجارب یکساله به کوبلر گفتید میبینید که از قدیم داستان نبرد آزادی و حق و باطل چه روح واحد، مونیستی و مشترکی داشته است. از زمان حضرت علی و امام حسین تا سردار جنگل و مدرس و مصدق و حالا هفت هفت سال است که مجاهدین میتازند. بنظر میرسد که خلقی اراده کرده است از مشروطه به این سو که هرطور شده از میان همه توطئهها و خیانتها راه خودشو رو روبه جلو باز بکنه با این تفاوت که در اون روزگار هنوز ملت ایران در ابتدای راه بود و حالا شما چنین سازمانی دارید و چنان مریمی.
نگاهی به خلاصه مرامنامه
جنبش جنگل
«حاکمیت ملی و مردمی
انتخابات عمومی و آزاد با حق مساوی برای انتخاب کردن و انتخاب شدن
پاسخگو بودن دولت در برابر نمایندگان ملت
تساوی کلیه افراد در حقوق مدنی، بدون فرق نژاد و مذهب
تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی
انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی
ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه
ملی کردن ثروتهای عمومی از قبیل خالصجات، رودها، مراتع، جنگلها، دریاها، معادن، راهها، کارخانجات
توجه: خالصجات از نو خالصهجات خوانده شود تا مفهوم گردد
مالکیت اراضی با ملاحظه تأمین معیشت عمومی تا حدی تصدیق میشود که حاصل آن عاید تولیدکننده شود
محدود کردن ساعت کار به ۸ ساعت در شبانه روز به اضافه استراحت عمومی و اجباری یک روز در هفته (برای کارگران)
ممنوعیت کار برای اطفال زیر ۱۴ سال
حقوق بازنشستگی برای کلیه ۶۰ سالگان و استفاده از آنان در آموزش جوانان
ایجاد و تکثیر کارخانجات با رعایت سلامت کارگران
برانداختن اصول بیگاری
امنیت اجتماعی، آزادی اقامت و مسافرت
آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام،
اجباری و مجانی شدن آموزش ابتدایی برای کلیه اطفال
تأسیس بیمارستانهای عمومی مجانی و دارالعجزه (محل نگهداری ناتوانان)
.