زنان خط شکن-دختران مجاهد دهه 60-25تیر97
دختران مجاهد دهه 60
از زینب پاشای مشروطه خواه یکی دوعکس به یادگار مانده
از سردار مریم بختیاری قهرمان انقلاب مشروطه دو سه عکس
از زنان اسطورهای دهه پنجاه و مبارزه مسلحانه، تک و توک عکسی باقیمانده
و از برخی شیرزنان قهرمان دهه ۶۰، گاه حتی یک عکس هم باقی نمانده!
اینان با خمینی در افتاده بودند، با خمینی!
دهه 60 بویژه سالهای آغازین آن، برای نسل امروز ناشناخته است.
یا ناشناخته
یا تحریف شده توسط فاشیسم حاکم.
در آن سالها دخترانی بودند که انقلاب 57 را در نوجوانی به چشم خود دیده بودند،
دیکتاتوری سلطنتی را کم و بیش حس کرده بودند
و حالا پس از انقلابی بزرگ و شکوهمند، ناگهان خود را با ارتجاع مهیب خمینی روبرو می دیدند.
دختران مجاهد خلق دهه 60 داستانها دارند،
آنها با اینکه خود حجاب داشتند اما در صف اول مبارزه با اوباشی بودند که با شعار خمینی پسند «یا روسری یا توسری» به زنان بی حجاب هموطن یورش می بردند.
بسیاری از آن دختران مجاهد خلق، هنگامی که خمینی آخرین قطرات آزادیهای بدست آمده در انقلاب ضدسلطنتی را از بین برد، به صف مقاومت مسلحانه با پاسداران آدمکش پیوستند و در آن مسیر به راهگشایی برای نجات انقلاب و مردم پرداختند.
از بسیاریشان نه عکسی بجا مانده و نه یادگاری جز چند خط از وصیتنامه یا نامههای خصوصیشان به هنگام خداحافظی و رفتن به سوی چوبههای دار و تیرباران.
از خلال همین جملات کوتاهشان هم اما می توان پی برد آنها چه زنان ژرفاندش، رزمنده و پیشتازی بودند!
آنانکه در جستجوی طلای ناب اندیشههای بکر، به هزارتوی تاریخ سر می کشند بیایند گریزپاترین پرتوهای ناب افکار بشری را در کلام ساده همین دختران نوجوان ببینند.
گرانبارترین و ممنوع ترین کلمات، نهفته در اندکنوشتههای این دختران جوان و گاه نوجوان و ریزنقش است که ستیغ بلند دست نیافتنیترین نظریهها را فروتنانه در نوردیده بودند.
دختران مجاهد خلق
و چه نسل پرشکوه و پاکبازی که برای خود «هیچ»! و برای خلقشان «همهچیز»! را خواستند.
زهرا رضایی گردآفریدی بود کوچیده از اهواز به اصفهان. زهرا با روشن بینی یک اندیشمند انقلابی در رویارویی با خمینی میگفت : استعمار باز دارد میآید. ما تازه رسیدیم به قرون وسطی! و بازخدا میداند بعد از چند سال, رنسانسی درجامعهٌ ما بوجود بیاید» زهرا البته صبرنکرد و با یارانش دستاندرکار خلق رنسانسی شد که هم اینک دستاوردهایش را دیگر زنان و مردان هم میهنش پاس می دارند.
زنان پیشتازی که این روزها بر ارتجاع آخوندی می شورند در پشت سر، تکیه به شیرزنان قهرمانی دارند که در سیاهترین روزهای حاکمیت آخوندها با تمام هستی خود با بنیانگذار ارتجاع، با خمینی در افتادند و از صلابت تاریخی زن ایرانی دفاع کردند. مردم همدان یاد و آوازه بهجت حیدری آزاده زن دلاوری که پیشاپیش دختران مجاهد خلق به صف مقدم مبارزه با پاسداران شتافت را خوب به یاد دارند.
بهجت حیدری شیرزنی برای ماموریتهای ناممکن بود. او پس از دستگیری در زندان و شکنجهگاه نیز دست از تهاجم به آخوندها و پاسداران بر نداشت و همراه با مجاهدان سرفراز مژگان جمشیدی ، شهناز زیبایی ، پروین گیلانی و زهرا چُرچُریان تشکیلات مجاهدین در زندان زنان همدان را شکل داد و زندان را هم به رزمگاهی دیگر برای مقابله با ارتجاع آخوندی تبدیل کرد.
اعظم طاقدره از بزرگ زنان مجاهدی بود که در زنجان به دنیا آمد در همانجا مراحل مبارزه اجتماعی را در سازمان مجاهدین فرا گرفت و در اندک مدتی به یکی از فرماندهان مجاهدین در منطقه خود و بعدها در تهران تبدیل شد.
اعظم نیز جوان دانشآموزی بود که دریافت برای برابری باید ایستاد، باید جنگید و جایگاه شایسته خود را مبارزه انقلابی، ازمیان هزاران زن و مرد دیگر، بدست آورد.
مریم قدسی مآب دختری بود خوزستانی که در دوران دانشآموزی، انقلاب 57 را تجربه کرد، پس از آن، آخوندها را شناخت و به مجاهدین پیوست. روزی در جریان جنگ ضدمیهنی هنگامی که با هاشمی رفسنجانی در اهواز روبرو شده بود در همان خیابان روی یک صندوق میوه رفت و با صدای بلند او را که برای بازدید آمده بود، در برابر تمامی مردم و محافظانش مخاطب قرار داد و با صدای بلند فریاد زد: این جنگ، جنگ شماست، مردم ایران جنگ نمی خواستند و نمی خواهند. این جنگ را شما براه انداختید تا مردم ایران و خواستههای انقلابیشان را سرکوب کنید!
فریاد روشنگرانه مریم آن روز تحسین تمامی حاضران را برانگیخت. او بعدها و با شروع مقاومت مسلحانه در کسوت یک فرمانده عملیاتی مجاهدین در اهواز دهها عملیات موفق اجرا کرد. همرزمانش از او نقل می کنند که همیشه میگفت«بنبستها باید شکسته شوند. ما توان این را داریم»
رزمنده مجاهد خلق، مژگان جمشیدی, درجواب اعلمی حاکم ضدشرع و جنایتکار وقت همدان که به او گفت: از خودت دفاع کن!
جواب داد: «کلتی به من بدهید تا از خودم دفاع کنم. »
بهجت حیدری درجلسهٌ دادگاه پس از مشاجره با اعلمی جنایتکار، از جا برخاسته و سیلی محکمی بگوش قاضی به اصطلاح شرع زد.
مهشید جلیلزاده دختر جوانی از رشت بود که در میان فعالین سیاسی آن شهر بویژه معلمان مبارز، از احترام خاصی برخوردار بود.
مهشید پس از آنکه خمینی قهر عریان را در سرکوب انقلاب به کار گرفت به تهران رفت و در آنجا در کنار دیگر زنان رزمنده مجاهد خلق، مسئولیتهای مهمی بعهده گرفت و در شمار زنان راهگشای مبارزات معاصر ایران در آمد.
منصوره فزونگری، مانیا صفاریان و صدیقه فخرسه زن پیشتاز مجاهد خلق در دوره سیاه حاکمیت خمینی بودند که مرعوب زنستیزی آخوندی نشدند، برخاستند و برای آرمان برابری از خود و تمامی آرزوهایشان گذشتند تا تودههای مردم به آرزوهایشان برسند.
زنانی شورشی
روشنبین و رزمآور
قهرمانانی راهگشا
و زنانی خطشکن!
از زینب پاشای مشروطه خواه یکی دوعکس به یادگار مانده
از سردار مریم بختیاری قهرمان انقلاب مشروطه دو سه عکس
از زنان اسطورهای دهه پنجاه و مبارزه مسلحانه، تک و توک عکسی باقیمانده
و از برخی شیرزنان قهرمان دهه ۶۰، گاه حتی یک عکس هم باقی نمانده!
اینان با خمینی در افتاده بودند، با خمینی!
دهه 60 بویژه سالهای آغازین آن، برای نسل امروز ناشناخته است.
یا ناشناخته
یا تحریف شده توسط فاشیسم حاکم.
در آن سالها دخترانی بودند که انقلاب 57 را در نوجوانی به چشم خود دیده بودند،
دیکتاتوری سلطنتی را کم و بیش حس کرده بودند
و حالا پس از انقلابی بزرگ و شکوهمند، ناگهان خود را با ارتجاع مهیب خمینی روبرو می دیدند.
دختران مجاهد خلق دهه 60 داستانها دارند،
آنها با اینکه خود حجاب داشتند اما در صف اول مبارزه با اوباشی بودند که با شعار خمینی پسند «یا روسری یا توسری» به زنان بی حجاب هموطن یورش می بردند.
بسیاری از آن دختران مجاهد خلق، هنگامی که خمینی آخرین قطرات آزادیهای بدست آمده در انقلاب ضدسلطنتی را از بین برد، به صف مقاومت مسلحانه با پاسداران آدمکش پیوستند و در آن مسیر به راهگشایی برای نجات انقلاب و مردم پرداختند.
از بسیاریشان نه عکسی بجا مانده و نه یادگاری جز چند خط از وصیتنامه یا نامههای خصوصیشان به هنگام خداحافظی و رفتن به سوی چوبههای دار و تیرباران.
از خلال همین جملات کوتاهشان هم اما می توان پی برد آنها چه زنان ژرفاندش، رزمنده و پیشتازی بودند!
آنانکه در جستجوی طلای ناب اندیشههای بکر، به هزارتوی تاریخ سر می کشند بیایند گریزپاترین پرتوهای ناب افکار بشری را در کلام ساده همین دختران نوجوان ببینند.
گرانبارترین و ممنوع ترین کلمات، نهفته در اندکنوشتههای این دختران جوان و گاه نوجوان و ریزنقش است که ستیغ بلند دست نیافتنیترین نظریهها را فروتنانه در نوردیده بودند.
دختران مجاهد خلق
و چه نسل پرشکوه و پاکبازی که برای خود «هیچ»! و برای خلقشان «همهچیز»! را خواستند.
زهرا رضایی گردآفریدی بود کوچیده از اهواز به اصفهان. زهرا با روشن بینی یک اندیشمند انقلابی در رویارویی با خمینی میگفت : استعمار باز دارد میآید. ما تازه رسیدیم به قرون وسطی! و بازخدا میداند بعد از چند سال, رنسانسی درجامعهٌ ما بوجود بیاید» زهرا البته صبرنکرد و با یارانش دستاندرکار خلق رنسانسی شد که هم اینک دستاوردهایش را دیگر زنان و مردان هم میهنش پاس می دارند.
زنان پیشتازی که این روزها بر ارتجاع آخوندی می شورند در پشت سر، تکیه به شیرزنان قهرمانی دارند که در سیاهترین روزهای حاکمیت آخوندها با تمام هستی خود با بنیانگذار ارتجاع، با خمینی در افتادند و از صلابت تاریخی زن ایرانی دفاع کردند. مردم همدان یاد و آوازه بهجت حیدری آزاده زن دلاوری که پیشاپیش دختران مجاهد خلق به صف مقدم مبارزه با پاسداران شتافت را خوب به یاد دارند.
بهجت حیدری شیرزنی برای ماموریتهای ناممکن بود. او پس از دستگیری در زندان و شکنجهگاه نیز دست از تهاجم به آخوندها و پاسداران بر نداشت و همراه با مجاهدان سرفراز مژگان جمشیدی ، شهناز زیبایی ، پروین گیلانی و زهرا چُرچُریان تشکیلات مجاهدین در زندان زنان همدان را شکل داد و زندان را هم به رزمگاهی دیگر برای مقابله با ارتجاع آخوندی تبدیل کرد.
اعظم طاقدره از بزرگ زنان مجاهدی بود که در زنجان به دنیا آمد در همانجا مراحل مبارزه اجتماعی را در سازمان مجاهدین فرا گرفت و در اندک مدتی به یکی از فرماندهان مجاهدین در منطقه خود و بعدها در تهران تبدیل شد.
اعظم نیز جوان دانشآموزی بود که دریافت برای برابری باید ایستاد، باید جنگید و جایگاه شایسته خود را مبارزه انقلابی، ازمیان هزاران زن و مرد دیگر، بدست آورد.
مریم قدسی مآب دختری بود خوزستانی که در دوران دانشآموزی، انقلاب 57 را تجربه کرد، پس از آن، آخوندها را شناخت و به مجاهدین پیوست. روزی در جریان جنگ ضدمیهنی هنگامی که با هاشمی رفسنجانی در اهواز روبرو شده بود در همان خیابان روی یک صندوق میوه رفت و با صدای بلند او را که برای بازدید آمده بود، در برابر تمامی مردم و محافظانش مخاطب قرار داد و با صدای بلند فریاد زد: این جنگ، جنگ شماست، مردم ایران جنگ نمی خواستند و نمی خواهند. این جنگ را شما براه انداختید تا مردم ایران و خواستههای انقلابیشان را سرکوب کنید!
فریاد روشنگرانه مریم آن روز تحسین تمامی حاضران را برانگیخت. او بعدها و با شروع مقاومت مسلحانه در کسوت یک فرمانده عملیاتی مجاهدین در اهواز دهها عملیات موفق اجرا کرد. همرزمانش از او نقل می کنند که همیشه میگفت«بنبستها باید شکسته شوند. ما توان این را داریم»
رزمنده مجاهد خلق، مژگان جمشیدی, درجواب اعلمی حاکم ضدشرع و جنایتکار وقت همدان که به او گفت: از خودت دفاع کن!
جواب داد: «کلتی به من بدهید تا از خودم دفاع کنم. »
بهجت حیدری درجلسهٌ دادگاه پس از مشاجره با اعلمی جنایتکار، از جا برخاسته و سیلی محکمی بگوش قاضی به اصطلاح شرع زد.
مهشید جلیلزاده دختر جوانی از رشت بود که در میان فعالین سیاسی آن شهر بویژه معلمان مبارز، از احترام خاصی برخوردار بود.
مهشید پس از آنکه خمینی قهر عریان را در سرکوب انقلاب به کار گرفت به تهران رفت و در آنجا در کنار دیگر زنان رزمنده مجاهد خلق، مسئولیتهای مهمی بعهده گرفت و در شمار زنان راهگشای مبارزات معاصر ایران در آمد.
منصوره فزونگری، مانیا صفاریان و صدیقه فخرسه زن پیشتاز مجاهد خلق در دوره سیاه حاکمیت خمینی بودند که مرعوب زنستیزی آخوندی نشدند، برخاستند و برای آرمان برابری از خود و تمامی آرزوهایشان گذشتند تا تودههای مردم به آرزوهایشان برسند.
زنانی شورشی
روشنبین و رزمآور
قهرمانانی راهگشا
و زنانی خطشکن!