شقه و شکاف در باند روحانی
این روزها در جناح روحانی شاهد بروز کشمکشها و شکافهای عمیقی هستیم که اکنون از پرده بیرون افتاده و بهسطح رسانهها کشیده شده است. در همین رابطه اظهارات عارف، رئیس فراکسیون بهاصطلاح اصلاحطلبان موسوم به امید قابلتوجه است. وی ضمن سهمخواهی آشکار و تصریح اینکه «پیروزی روحانی مدیون اصلاحطلبان است» با طعنه به روحانی گفته است: «بعضیها پیروز که میشوند یادشان میرود چه کسانی برایشان زحمت کشیدند و من این گله را دارم. اگر ما را دنبال نخود سیاه نفرستند قصد ما کمک کردن است».
روشن است که علت کشمکش در درون جناح روحانی هم سهمخواهی است و انکار ناشیانه عارف مبنی بر اینکه «خواهش ما در آستانه تشکیل دولت دوازدهم همراهی و هماهنگی با فراکسیون امید است و هیچ سهمخواهی نخواهیم داشت». داستان آن کودک قهر کردهیی را تداعی میکند که میگفت من که قهرم اما این غذا را برای هر کس کشیدهاید کم است!
واکنش باند روحانی به این سهمخواهی، شدید و با پسگردنیهای تحقیرآمیز همراه بود؛ سایت حکومتی انتخاب (۲۲تیر) نوشت: «عارف دستبردار نیست! همان کسی که در میان قحطالرجال سالهای اخیر که بر اثر کنارهگیری یا کنار گذاشتن برخی چهرههای اصلی جریان اصلاحات، یکباره «مهم» شد! او حالا تصور میکند رئیس یک جبهه بزرگ بهنام اصلاحطلبان است». این مقاله در ادامه خاطرنشان کرد عارف که عنوان صوری «رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان» را یدک میکشد و در مجلس ارتجاع نیز نقش جنازه را بازی میکند، عملاً هیچکاره است و «او را در سطوح کلان تصمیمگیری دخالت نمیدهند».
از شدت و بیملاحظگی این جواب میتوان اولاً بهشدت و حدت جنگ بیامانی که پشت پرده در درون باند روحانی بر سر ترکیب کابینه دوازدهم جریان دارد، پی برد و میتوان دریافت آنجا که پای جاه و مقام و ثروت و قدرت در میان است، گرگهای حاکم از دریدن یکدیگر فروگذار نمیکنند. ثانیاً ، انگیزه و دینامیسم باندها در این جنگ و جدالها، صرفاً طلب سهم بیشتر از قدرت و غارت است.
اما صرفنظر از سطح نازل مناسبات غیرانسانی در این کشمکشها، معنای سیاسی این جنگ و جدالها، ضعف و تشتت کل نظام است و ضعف و تشتت هر دو باند از آن ناشی میشود. علت تشتت و به جان همافتادن باندها و دستجات جناح خامنهای روشن است، اما در باند روحانی هم، تشتت و شقه قانونمند است؛ چرا که چسب تجمع باندهای رژیم، نه آرمان و اعتقاد، بلکه منافع فردی و باندی است، همانگونه که شکست و از دست دادن قدرت، تجمع و تشکل مربوطه را دچار تنش و تشنج و واگرایی میکند، بهدست آوردن غنائم نیز، موجب بهجان همافتادن دستجات مختلف برای تصاحب سهم بیشتر میگردد.
از سوی دیگر، وقتی کلیت رژیم در برخورد با بحرانهای مختلف دچار تلاطم و بههمریختگی است، متصور نیست که بخشی از آن (در اینجا باند روحانی) در صلح و آرامش بهسر برد. بنابراین با بهصدا در آمدن زنگهای پایان رژیم، هر یک از اجزای آن نیز ناگزیر مسیر شقه و تجزیه را طی میکنند.